ایوان تیموفیف، مدیر برنامه ریزی اندیشکده والدای کلاب روسیه
چشم انداز گفتگو درباره برنامه هستهای ایران به تدریج مبهم میشود. بعد از اینکه جو بایدنِ دموکرات وارد کاخ سفید شد، واشنگتن به دنبال مذاکره برای بازگشت به برجام افتاد. او سعی میکند میراث دونالد ترامپ را که به صورت یکجانبه از این توافق خارج شد، آن هم با وجود قطعنامه ۲۲۳۱ در سال ۲۰۱۵ توسط شورای امنیت سازمان ملل، کنار بگذارد. ترامپ در سال ۲۰۱۸ نه تنها تحریمهای یک طرفه امریکا علیه ایران را بازگرداند، بلکه تحریمهای بیشتری هم وضع نمود. ایران هم بر همین اساس شروع کرد به فاصله گرفتن از توافق.
طرفین حالا یک مذاکره غیر مستقیم را از آوریل ۲۰۲۱ در وین کلید زده اند اما به نتیجه محسوسی نرسیده اند. مشخص است که طولانی شدن مذاکرات به نفع آمریکا نخواهد بود. از نگاه کاخ سفید، این تاخیر باعث میشود که ایران زمان برای حرکت به سوی برنامه هستهای نظامی اش به دست آورد. با این حال، بازگشتن به این توافق حتی از حفظ آن هم سخت تر است.
موضع هر دو در خصوص برجام کاملا مشخص است. تهران ابتدا میخواهد که آمریکا همه تحریم هایی را که تمدید کرده و یا بر خلاف قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت اعمال نموده، لغو کند، تا پس از آن به تعهداتش در برجام بازگردد. آمریکا اما میگوید که تهران باید اول به تعهدات خود برگردد، تا واشنگتن سپس موضوع تحریمها را بررسی کند. سطح اعتماد بین طرفین تقریبا صفر است. اقدام ترامپ به خروج یک طرفه از برجام نه تنها چهره کاخ سفید را برای تهران، بلکه برای متحدان خودش هم مخدوش کرد. البته آمریکا هم بسیار به ایران بدبین است. درواقع جمهوریخواهان پایه و اساس مخالفت با تلاشهای اوباما برای رسیدن به برجام را شکل داده بودند و ترامپ تنها کاری که کرد این بود که موضع حزبش درباره یک “توافق بد” را به نتیجه منطقی رساند.
رسیدن موضع دو کشور به نزدیکی هم بسیار دشوار است. در تئوری میشود از همزمان کردن اقدامات دو طرف و همزمان کم رنگ کردن اقدامات اتمی ایران سخن گفت. اما همینجا هم اختلافات پدید میآیند. پارامترهای این همزمانی چه خواهند بود؟ و مهمتر، چطور میشود تضمین کرد که یکی از دو طرف همین توافق را نقض نمیکند؟
این موضوع برای ایران اگر سرنوشت ساز نباشد، حداقل مهمتر است. بازگشت تحریمهای آمریکا در سال ۲۰۱۸ باعث شکست اقتصاد ایران شد. یکی از مهمترین فاکتورها در این تحریمها، ممنوعیت خرید نفت ایران بود. بعلاوه، آمریکا با استفاده از اقدامات اجباری و مکانیزم تحریمهای ثانویه، این محدودیت را با موفقیت بر دیگر کشورهای همکار با ایران هم اعمال کرده است. همین محدودیت در موضوع حمل و نقل نفت، بیمهی حمل و نقلها و دیگر تحریمهای مالی که ترامپ اعمال کرد هم صدق میکند. اپیدمی کرونا این شرایط را تشدید هم کرده است.
حداقل لغو بخشی از تحریمها هم به مثابه نفسی تازه برای اقتصاد ایران خواهد بود. از طرف دیگر، درک ایرانیها از برنامه اتمی به این شکل است که برایشان یک موضوع حیاتی است. مداخله نظامی توسط آمریکا و هم پیمانانش در این شرایط غیر ممکن است و هزینه بسیار بالایی خواهد داشت. همچنین، آمریکا برای تمرکز بیشتر بر مقابله اش با چین و روسیه، دارد حضورش در خاورمیانه را کمتر میکند. البته داشتن سلاح اتمی برای ایران، میتواند امکان چنین مداخله نظامی را کمتر هم بکند. ممکن است یک سناریوی دیگر هم باشد که طبق آن، داشتن چنین سلاحی باعث تحریک آمریکا، اسرائیل و دیگر بازیگران منطقهای شود تا به نحوی مداخله نظامی را صورت دهند. به طور مشخص، تهران این را به خوبی میداند و به همین دلیل از موضوع هستهای با شور ولی همراه با احتیاط استفاده میکند.
شرایط برای ایالات متحده بسیار متفاوت است. اگر ایران به سلاح هستهای دست یابد برای آمریکا خوشایند نیست، اما پایان کار هم نیست. ایران فقط یکی از موضوعات در دستور کارهای سیاست خارجی آمریکاست. همچنین، چنین اتفاقی ممکن است به دستاویزی برای واشنگتن تبدیل شود تا حتی تحریمهای شدیدتری از جمله در شورای امنیت سازمان ملل هم وضع کند. مسکو و پکن هم دوست ندارند ایران را در جمع کشورهای اتمی داشته باشند اما در نهایت آمریکا برای چنین رخدادی سرزنش خواهند کرد.
داشتن سلاح اتمی، انزوای ایران را بیشتر میکند. از نظر سیاسی هم از بین بردن سلاح اتمی وقتی وجود دشته باشد سختتر است. پرسش اصلی این است که آیا ایران آمادگی تجربه دشواری بیشتر اقتصادی را دارد یا نه؟ پاسخ به این پرسش هم بسیار سخت است. برای مثال ممکن است تندروهای ایران بگویند که تا زمانی که تهران در همه زمینهها تسلیم نشود، چنین اقداماتی تداوم خواهد داشت. حامیان دیپلماسی هم ممکن است بازی کردن با ائتلافها در برجام برای انزوای آمریکا بر اساس این قرارداد و تلاش برای یافتن حفرهها در ساختار تحریم را ترجیح دهند.
البته که مباحثه احزاب در خود آمریکا هم پیچیده و دشوار است. در ظاهر به نظر میرسد که رئیس جمهور آمریکا اختیار لغو فوری تحریمها را دارد. برای مثال ترامپ هم با یک فرمان اجرایی بازگشت اقدامات تحریمی را کلید زد. چنین فرمانی را میشود با یک فرمان اجرایی دیگر و با قانونی که در کنگره تصویب شود لغو کرد. به این ترتیب، بایدن اختیار این را دارد که تحریمها را تا حد زیادی کم کند. هرچند، در واقعیت، شرایط پیچیده تر از این حرف هاست.
کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۵ یک قانون را در خصوص برنامه هستهای ایران به تصویب رسانید. بر اساس آن، در صورت توافق با ایران، رئیس جمهور باید هر ۹۰ روز به کنگره درباره پیشرفت توافق و همچنین پایبندی ایران گزارش دهد. البته که در شرایط فعلی انجام چنین رویه ای به نفع ایران خیلی سخت به نظر میرسد. به این ترتیب، بایدن بدون ریسک از دست دادن بخشی از حمایت سیاسی اش در داخل آمریکا، نمی تواند با لغو تحریمها علیه ایران موافقت کند. به عبارت دیگر، درخواستهای تهران برای رئیس جمهور آمریکا قابل قبول نیست.
البته، بایدن میتواند فرمان هایی که ترامپ بعد از خروج از برجام داده بود را تصحیح کرده و یا تغییر دهد تا کمی ساختار تحریمها کمرنگ شود. بر اساس قانون آمریکا، رئیس جمهور این کشور برای چنین فرمان هایی مسئول شناخته نمی شود. پس بعید است که کنگره برای این اقدام مانعی بزرگ باشد. بایدن میتواند فرمان اجرایی ۱۳۹۰۲ به تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۲۰ که در حوزههای معدن، ساخت و ساز، تولید، پارچه و دیگر بخشهای اقتصاد ایران بود را تصحیح یا تسهیل کند.
همین رویه را میتواند در قبال فرمان ۱۳۸۷۱ به تاریخ ۹ می۲۰۱۹ که روی تولیدات آهن، فلز، آلومینیوم و مس ایران هم تحریم اعمال کرده، تصحیح یا تسهیل کند. بعلاوه، بایدن میتواند از معافیتهای تحریمی که بر مبنای چندین قانونِ تصویب شده توسط کنگره اعمال شده اند هم استفاده کند. به طور خاص، ترامپ در تاریخ ۱۹ آوریل ۲۰۱۹ این معافیتها را برای واردات نفت ایران برای هشت کشور لغو کرد. در اینجا بایدن میتواند به نوعی به ایران امتیاز دهد.
با این حال، حتی اگر به توافقی جدید برسند، ثبات آن تضمین شده نیست. یکی از دلایل هم این است که جدا کردن موضوع هستهای از دیگر اختلافات ایران با آمریکا ساده نیست. اوباما یکبار تلاش کرد چنین کاری بکند و حالا هم بایدن دارد راه او را میرود. جمهوری خواهان و ترامپ از طرف دیگر، بر یک مجموعه همبسته تاکید داشتند که در آن موضوع هستهای به دیگر موضوعات مورد اختلاف پیوند خورده بود. یعنی برنامه موشکی، حقوق بشر، مسئله تروریسم و سایر موارد. رویکرد دموکراتها منطقی تر است چراکه به نتیجه رسیدن بر سر یکمجموعه کامل در مذاکره غیر ممکن است. رویکرد جمهوری خواهان اما به عنوان ابزاری برای افزایش فشار منطقیتر بود. به نظر نمی رسد که رقابت میان این دو رویکرد در سیاست داخلی آمریکا در آینده نزدیک به پایان برسد و این موضوع به ثبات یک توافق احتمالی هم ضربه میزند.