نوشته: دکتر ولید عبدالحی/ مرکز مطالعات الزیتونه
ترجمه و تلخیص از زبان عربی: سید قاسم ذاکری
الف- مقدمه:پژوهشگران و صاحبنظران در روسیه از سال ۲۰۰۰ تاکنون بر این باور هستند که گرایشات دولت و حکومت تحت رهبری پوتین ( در چارچوب اوراسیاگرایی) تا حد زیادی متاثر از افکار الکساندر دوگین بوده است. تحلیلگران و صاحب نظران روسی فارغ از گرایشات سیاسی شان پیرامون اثر گذاری الکساندر دوگین بر نخبگان و تصمیم گیران سیاسی در روسیه اشتراک نظر دارند هر چند اختلاف میان ایشان درباره میزان این اثر گذاری بوده است؛ چنانکه برخی این اثر گذاری را زیاد دانسته و دوگین را مغز متفکر و مرشد سیاسی پوتین میدانند ولی برخی دیگر هر چند قائل به اثر گذاری دوگین هستند، ولی نه به اندازه ای که پیشتر گفته شد.
در اینجا با نظرداشت کثرت و تنوع افکار دوگین قصد داریم فقط بر روی دیدگاه او پیرامون راهبرد روسیه در خاورمیانه بصورت کلی و دیدگاه او نسبت به اسرائیل بصورت خاص تمرکز نمائیم. طبیعتا بدون توجه به چارچوب نظری دوگین در روابط بین الملل در عصر حاضر درک دیدگاه او درباره خاورمیانه سخت خواهد بود در نتیجه ابتدا شمائی کلی از رویکرد دوگین به روابط بین الملل ارائه میگردد:
ب- نگرش کلی الکساندر دوگین به روابط بین الملل: در غرب از دوگین به عنوان نسخه روسی راست تندرو در اروپا یاد میشود. دو اثر دوگین یعنی (( مبانی ژئوپلیتیک؛ آینده ژئوپلیتیک روسیه )) و (( نظریه سیاسی چهارم )) بیانگر جوهره اصلی تفکرات سیاسی الکساندر دوگین است.ما در پژوهش خود در اینجا فعلا مبنای کارمان را همین دو کتاب اخیر الذکر در نظر میگیریم. هر چند دوگین تعداد بیشتری پژوهش و نظریه دارد؛ نظریاتی که هر بخش از آن مورد توجه جریانات سیاسی گوناگون قرار گرفته است. خاصه آنکه دوگین عضو هیات علمی دانشگاهها و مراکز آکادمیک زیادی است و همین باعث توجه پژوهشگران به جوانب مختلف فکری دوگین شده است.
اینطور به نظر میرسد که دوگین در نظریه ژئوپلیتیک خود به ایده برخورد تمدنهای هانتینگتون همچنین فرانسیس فوکویاما در ایده پایان تاریخ نزدیک شده است. دوگین دنیا را به چهار منطقه رقیب همدیگر تقسیم میکند: آمریکا، آفرواروپا، حوزه اقیانوس آرام در آسیا و منطقه اوراسیا. دوگین بیش از هر منطقه دیگری ذهنش بر روی حوزه اوراسیا متمرکز شده است.در واقع دوگین بار دیگر جدال معروف پیرامون نظریات مکیندر (منازعه میان قدرتها در خشکی و قارهها) و ماهان (نظریه منازعه میان قدرتهای دریائی) را زنده کرده است. او بر اساس تقسیم بندی که صورت داده قائل به تداوم منازعه میان چهار منطقه پیش گفته است. بنابراین توصیههای زیر را به روسیه ارائه کرده است:
۱- اهمیت هم پیمانی با آلمان به عنوان نماینده قلب اروپا؛ دوگین بر همین اساس با وجود برخی اختلافات قابل توجه در دیدگاههایش با جریانات راست در اروپا، اقدام به برقراری روابط با شبکهای از جریانات راست اروپا کرده است تا از این طریق اقدام به جلب پشتیبانی از نظریه خود در اروپا نماید.
۲- اهمیت هم پیمانی روسیه با ژاپن.
۳- در دیدگاه دوگین، ایران از جایگاهی ویژه در جهان اسلام برخوردار است؛علت اهمیت ایران مخالفت این کشور با جهانی سازی آمریکا است. از نظر دوگین هم پیمانی روسیه با ایران به نفع روسیه در چارچوب تقویت بازدارندگی روسیه در دریاها است.
۴- دوگین جمهوریهای شوروی سابق، شرق اروپا، منچوری و مناطق ارتدکس بالکان را به همدیگر پیوند داده و ادامه آنرا به سواحل اقیانوس هند میرساند.
۵- رویکرد دوگین به تشیع در جهان اسلام بسیار مثبت است؛ مخصوصا که شیعه را بر وهابیت ترجیح میدهد. از نظر دوگین وهابیت ابزار دست حوزه آتلانتیک است، در حالیکه تشیع با مرکزیت ایران دشمن آمریکا و متحد طبیعی روسیه است.
کلید واژه نگرش سیاسی دوگین گزینه چهارم از موارد پیش گفته در بالا است؛ دوگین در اینجا در واقع مبانی نظریه جهانی شدن در مضمون و معنای لیبرال دموکراسی را هدف گرفته است.
ج- مبانی فلسفه دوگین: دوگین اساساً منکر ارزشهای جهانی است، بلکه میگوید هر ملتی ارزشهای فرهنگی خاص خود را دارد. در نتیجه هر تلاشی برای به چالش کشیدن ارزشهای یک ملت در هر جامعهای سبب بروز منازعه شدید نه تنها در داخل آن جامعه بلکه در دیگر جوامع دنیا خواهد شد. بنظر دوگین جهان سوم در عصر جدید با ۳ نظریه سیاسی یعنی لیبرال دموکراسی، فاشیسم و مارکسیسم آشنا گردید؛ دوگین اینک نظریه جدیدی را ارائه میدهد که از برخی دادههای ۳ نظریه پیش گفته استفاده میکند. همان گونه که هر یک از ۳ نظریه پیش گفته یک مفهوم مرکزی یا دال مرکزی دارد؛ مفهوم مرکزی یا محور اصلی نظریه دوگین بر خلاف لیبرال دموکراسی فرد گرائی نیست. همچنانکه طبقه اجتماعی طبق نظریه مارکس نمیباشد، یا ملت برتر طبق نظریه فاشیسم نیست. مفهوم اصلی نظریه دوگین «ابدیت»، «هستی» یا «وجود» اعلام شده است.
این مفهوم بر اساس نظریه فلسفه متعالیه بنا شده است که در این فلسفه ایمان و اعتقاد به عوالم مختلف وجود دارد. همچنین بار اخلاقی این گونه فکری و فلسفی زیاد است. طبق این فلسفه باور به وجود عوالم دیگری در کنار دنیای مادی هست. بنابراین، این فلسفه بسیار دور از مبانی فلسفی و ارزشهای تحمیلی غربی است؛ چنانکه این نگرش احترام زیادی برای سنتها، خانواده و ادیان قائل است.
نظریه دوگین شامل ۳ مرحله به شرح زیر است:
۱- مرحله فردی یعنی مشارکت در توسعه سنتها.
۲- تاکید دوباره بر برتری قوانین کلیسا یا قوانین دینی.
۳- مرحله اجتماعی یعنی کمک به بازخیزی و احیای سنتها طبق سلسله مراتب هرمی در شالوده جوامع قرون وسطایی.
در نتیجه دوگین تنها پدید آورنده یک ایدئولوژی ساده و یکسو نگر نیست بلکه او سعی میکند به مذاهبی که از آنها الهام گرفته است رنگ و لعاب روسی بدهد و این آموزهها را با مفاهیم سنتی روسی منطبق سازد. بنابراین بصورت مبنایی بر محورهای ملیگرائی روسی و آموزههای ارتدوکسی بصورت تقابل با نوسازی و طرد ارزشهای آمریکائی تاکید کرده است.
گو اینکه دوگین رویکرد تخاصمی خود علیه لیبرالیسم غربی را در چارچوب معنائی که آنرا به روسی نوماخیا یعنی نفی برتری تمدنی توصیف میکند، قرار داده است. طبق این دیدگاه هر گونه تصور برتری تمدنی و تقسیم بندی تمدنها به تمدنهای فرودست و فرادست مردود است. این نگرش تنوع فرهنگی و تمدنی منطبق با دیدگاه دوگین در شکل گیری نظام چند قطبی در سیاست بینالملل است چنانکه نتیجه طبیعی تنوع فرهنگی و ملی را شکل گیری نظام چند قطبی میداند. دوگین در چارچوب رویکرد خود به نظام بینالملل در عصر حاضر روسیه را قدرتی میداند که پس از بازیابی قدرت خود صرفا یکی از قطبهای قدرت در نظام چند قطبی در سیاست بین الملل است، نه قدرتی طبق نظام دو قطبی جنگ سرد! از نظر او روسیه قدرتی است که به لحاظ نظامی، منابع طبیعی و موقعیت جغرافیائی در کنار چین به عنوان قدرت اقتصادی و غرب، نظام چند قطبی در سیاست بینالملل ایجاد میکنند هر چند هندوستان، کشورهای اسلامی، آمریکای لاتین و آفریقا ممکن است روزی تبدیل به قدرت مستقلی بشوند. از نظر او جغرافیای سیاسی روسیه سبب پیشرفت این کشور به عنوان یکی از قدرتها در نظام چند قطبی میشود و روسیه همچنان قدرتی در خشکی است که نقطه مقابل قدرتهای دریائی خواهد شد. هر چند چین قدرتی در خشکی است که با دشمنی غرب لیبرال مواجه شده است. در نتیجه همکاری کشورهای اسلامی با چین و روسیه بر اساس دشمن مشترک یعنی نظام لیبرالی غرب شکل خواهد گرفت نه بر اساس نظام ارزشی یا ایدئولوژی مشترک!
دوگین قائل به ارتقای جایگاه روسیه در خاورمیانه و جهان اسلام همچنین معتقد به افول آمریکا در جهان است و بر تقویت روابط راهبردی روسیه با ایران و ترکیه بعنوان متحدین راهبردی روسیه در جهان اسلام تاکید میکند. چنانکه اغلب آثار دوگین در ترکیه به زبان ترکی ترجمه و منتشر شده است و دوگین در ترکیه از جایگاه شایستهای برخوردار است.
د- نگرش دوگین نسبت به اسرائیل:
پیش از فروپاشی شوروی دوگین با جریاناتی ارتباط داشت که این گروهها و جریانات از نظر یهودیان و غربیها متهم به یهود ستیزی میشدند؛ مثل جنبش پامیات؛ جنبشی ملیگرا که بیشتر اعضای آن از انجمن تاریخ نگاران روس بودند و برای مدت کوتاهی با روزنامه زافترا ارتباط داشتند؛ روزنامهای که متهم به یهود ستیزی و ملی گرائی بود. در اینجا به چگونگی نزدیک شدن دوگین به افکار راست اسرائیلی در برخی زمینهها اشاره میکنیم. دوگین ایده تمایز میان یهودیان اوراسیایی از یهودیان حوزه آتلانتیک را از ایاکوف برومبرگ به عاریت گرفت، ولی با برومبرگ در موضوع جذب شدن یهودیان در جوامعی که در آنها زندگی میکنند، دچار اختلاف شد. برومبرگ از یکسو خواستار مشارکت یهودیان ساکن در امپراتوری روسیه در ساختن اوراسیا و از سوی دیگر خواستار حفظ هویت یهودیان در این مناطق بدون جذب شدن یهودیان در جوامعی که در آنها زندگی میکنند بود. برومبرگ یهودیان اروپای غربی را بخاطر مشارکت ایشان در پیشرفت سیاسی و اقتصادی اروپا در بستر سرمایهداری و کمونیسم تحقیر میکرد و از جذب شدن افراطی یهودیان در جهان رومی – آلمانی انتقاد میکرد. در حالیکه دوگین یهودیان را دو گونه تقسیم بندی میکرد؛ یهودیان خوب یعنی شهروندان اسرائیل؛ یهودیانی که داوطلبانه تصمیم به ترک سرزمینهای خود و مهاجرت به اسرائیل کردهاند تا هویت یهودی خود را حفظ نموده و مانع از استحاله شدن این هویت گردند. یهودیان بد از نظر دوگین یهودیانی هستند که ادامه زندگی در تبعید را ادامه داده و سعی در استحاله شدن در فرهنگ پیرامون خود را دارند؛ خواه در منطقه آتلانتیک باشند یا در محیط پس از فروپاشی شوروی. این نگرشها بر تماسهای دوگین با برخی جریانات راست اسرائیلی اثر گذاشت؛ چنانکه پیش از شکل گیری جنبش اوراسیا گرائی در سال ۲۰۰۱،
که نهایتا در سال ۲۰۰۳ به جنبش بینالمللی اوراسیا گرائی تبدیل شد، روابط دوگین در سال ۱۹۹۸ با دو جنبش صهیونیستی MAOF به رهبری ولادیمیر بوخارسکی و جنبش Bead Artzeinu به رهبری خاخام افرائیم shmulevich گسترش یافت. رهبران این دو جنبش صهیونیستی از مهاجران روس تبار در اسرائیل بودند که بعدا به حزب لیکود پیوستند.
دوگین در سال ۱۹۹۴ با نوشتن یک پژوهش با عنوان «انقلاب محافظهکاران» ضمن تمجید از احیای فرهنگ ملی و میراثهای سنتی بشریت، اسرائیل را مصداق بارز احیاگری فرهنگی میدانست.
حمایتهای اولیه دوگین از نگرش دینی یهودیان به اسرائیل به عنوان سرزمین موعود با رویکردهای اخیر دوگین نسبت به اسرائیل همخوانی ندارد. دوگین اینک بر این باور است که مهاجرت یهودیان به سرزمین موعود پیش از ظهور منجی آخرالزمان اقدامی فریبکارانه از جانب یهودیان است، زیرا چنین هجرتی مغایر نصوص دینی یهود است که وعده بازگشت یهودیان به سرزمین موعود پس از ظهور منجی میدهد. دوگین بر همین اساس خواستار توقف بقای اسرائیل به عنوان دولتی یهودی تا زمان ظهور منجی شده است تا کار بازگرداندن یهودیان به سرزمین موعود از جانب منجی آخرالزمان صورت پذیرد. دوگین میپذیرد که فروپاشی اسرائیل به معنای تبعید مجدد یهودیان است، چنانکه از دیدگاه یهودیان سنتی همین انتظار بازگشت به سرزمین موعود خودش زمینه ساز ظهور خواهد بود. در حالیکه طبق نظر مسیحیان در کتاب عهد عتیق ظهور یک نفر از بنی اسرائیل زمینه ساز بازگشت مسیح و نجات بشریت است. دوگین در اینجا با مقایسه آثار یهودیت و مسیحیان به این نتیجه میرسد که خوانش مسیحیان در جوانب معنوی مفهوم رهائی دقیق نیست. مخصوصا که چنین برداشتی مغایر با تعالیم مسیحیت ارتدوکس است و مذهب ارتدوکس در مقایسه با کاتولیک، فاصله زیادی با یهودیت دارد. این مباحث بر نگرش دوگین نسبت به یهودیت و مخصوصا دولت اسرائیل اثر گذاشت و این چرخش فکری دوگین مورد استقبال جریانات دینی مخالف نوسازی در یهودیت مثل ناتوری کارتا قرار گرفت.
ه- موضع دوگین نسبت به سیاستهای فعلی اسرائیل:
دوگین در یک گفتگوی تلویزیونی دیدگاههای خود پیرامون اسرائیل را ارائه داده است. او بر مبنای تصویر کلی اسرائیل در ذهن غربیها و تلاش غربیها در القای این ذهنیت که اسرائیل بخشی از اردوگاه لیبرال دموکراسی غرب میباشد، تلاش کرده است این تصویر سازی غربی از اسرائیل را بصورت ذیل تجزیه و تحلیل نماید:
– ملاحظه میشود که یهودیان خارج از اسرائیل از اغلب فعالیتهای حقوق بشری در دنیا حمایت میکنند، چون یهودیان همه جای دنیا اقلیت هستند ولی این دفاع و حمایت یهودیان از حقوق بشر وقتی به اسرائیل میرسد ناگهان غیب میشود! در اینجا با یهودی متفاوتی مواجه میشویم! یهودی که نه تنها نقض کننده حقوق بشر فلسطینی است، بلکه حتی قاتل مدافعین حقوق بشر است.
– از نظر دوگین نباید به اسرائیل به عنوان یک دولت دموکراتیک غربی نگریسته شود؛ دوگین معتقد است اسرائیل از ذهنیت مشابهت با دولتهای دموکراتیک غربی سوء استفاده کرده است و طوری وانمود میکند که گوئی در دنیا هیچ نمونه حکومت دموکراتیک مثل اسرائیل وجود ندارد! در حالیکه ماهیت اسرائیل دو تعارض اساسی با دموکراسی دارد؛ اولا در همه جای دنیا میان دموکراسی و حاکمیت نوعی کشمکش وجود دارد؛ این کشمکش در منافع ملی کشورها پدیدار میشود در نتیجه تمامی کشورهای دنیا بدون استثناء اقدام به تفسیر و انطباق دموکراسی طبق منافع خود میکنند. در حالیکه اسرائیل از دمکراسی صرفا در جهت منافع خودش استفاده ابزاری میکند. در نتیجه وضعیتی مثل بقیه دولتهای جهان دارد، نه اینکه الگوئی منحصر بفرد از دموکراسی باشد. دوم اینکه معمولا تنوع نژادی و قومی و قبیلهای در جوامع بشری سبب شده است معنای دموکراسی مفهومی مبهم باشد، چنانکه هر فرهنگی چارچوب ارزشی خاص خود را دارد که متفاوت از بقیه است. در نتیجه عمومیت دادن به نمونه غربی دموکراسی از راه ابزارهایی مثل جهانیسازی و وانمود کردن اینکه اسرائیل بخشی از این نمونه و الگو است، نوعی صورتسازی مصنوعی و غیر واقعی است. شاهد مثال آنکه هر ارزشی در دنیا از جانب ارزشهای محلی و دولتهای ملی به شدت محدود میشود و اسرائیل نیز به عنوان یک دولت نظامی برخوردار از سلاح هستهای همین گونه با دموکراسی برخورد میکند.
دوگین در استدلال خود دقیقا همین الگو را درباره روابط ۳ کشور آمریکا، ترکیه و اسرائیل با همدیگر (به عنوان نمادهای دموکراسی) ارائه کرده است و میگوید اینها در جاهائی با همدیگر همسو میشوند و در برخی جاها در مقابل همدیگر قرار میگیرند و معیار اصلی همکاری یا تقابل آنها با همدیگر صرفا منافع ملی میباشد نه ارزشهای دموکراسی!
خلاصه آنکه دوگین بر اساس اهمیت بازگشت به سنتها، دین و خانواده به نوعی به جریان راست اسرائیلی نزدیک میشود ولی مخالفت او با آمریکا و لیبرال دموکراسی و جهانیسازی او را در نقطه مقابل اسرائیلیها قرار داده است.