ایوان تیموفیف در شورای امور بینالملل روسیه
منحصر به فرد بودن پیکربندی تهدید به طور متناقضی با ماهیت استاندارد خود مجموعه همزیستی دارد. از منظر تاریخی، تا به امروز، اکثر آنها را میتوان به سه سبد تقسیم کرد. بیایید آنها را “سه بزرگ” بنامیم.
سبد اول از تهدیدهای خارجی تشکیل شده است. آسیب پذیری در برابر همسایگان قویتر، حسی خاص در فرهنگ سیاسی روسیه است. تجربه تاریخی درگیریهای متعدد و نارضایتیهای انباشته گذشته طولانی و نزدیک، همراه با چالشهای امنیتی وجودی، در اینجا با هم ترکیب شدهاند. خونینترین درگیریهای قرون گذشته روسیه با همسایگان خود در غرب بوده است. برای مدت طولانی، غرب دوپاره ماند و روسیه بخشی از این یا آن ائتلاف بود. امروز غرب بیش از هر زمان دیگری یکپارچه شده است. اگرچه چالشهای امنیتی دیگری نیز وجود دارد، اما این موضوع نقش کلیدی ایفا کرده است و همچنان اولویت اصلی ما خواهد بود. پتانسیل درگیری با جهان بینی و شکافهای ارزشی که به شدت در هر دو طرف پرورش داده شده است، بیشتر میشود. روسیه از بسیاری جهات یک جامعه غربی و اروپایی است. با این حال، روسیه و غرب حریفان نمادین مناسبی برای یکدیگر هستند که ویژگی ضروری برای طراحی هویت خودشان است. به هر حال، فوبیای متقابل به صراحت انگیزه دارند. پتانسیل نظامی و اقتصادی غرب جمعی چندین برابر روسیه است. با این حال، روسیه، با توجه به قدرت هستهای و پیچیدگیهای سیاستیاش که مستقل از غرب و اغلب غیرقابل پیشبینی است، یک مشکل درازمدت برای کشورهای غربی ایجاد میکند.
سبد دوم شامل سازمان توسعه نیافته اقتصاد و مدیریت دولتی است. در ۵۰۰ سال گذشته، روسیه به طور سیستماتیک با وظیفه مدرن سازی اقتصاد و نهادهای خود روبرو بوده است. اگرچه از زمان سلطنت پتر کبیر، تلاشهایی برای خلاصی از توسعه نیافتگی، یکبار برای همیشه، انجام شد، غلبه بر عقب ماندگی اغلب یک سویه و نامتعادل بود. وام گرفتن یا تطبیق برخی ویژگیها از غرب، بخش جدایی ناپذیر تقریباً همه این تلاشها بوده است. اگرچه این موضوع ناپایدار بود. ما سازمان ارتش و کنترل دولتی را وام گرفتیم و خلاقانه توسعه دادیم، در حالی که هرگز خطر استقلال جامعه، آزادی و ذهنیت آن را نپذیرفتیم. ما پیشرفتهای صنعتی و علمی داشتیم، اما از این که اقتصاد بهطور جزئی و دائمی از نظارت دولت فراتر برود اجتناب کردیم. ما ایدئولوژیهای غربی (سوسیالیسم، لیبرالیسم، محافظه کاری) را وام گرفتیم، اما در نهایت آنها را به تقلید تبدیل کردیم.
سبد سوم، مجموعهای از تهدیدات مربوط به آشفتگی و بحران دولت روسیه است. این موضوع به خطر عدم توازن سریع و انفجاری نخبگان و نظام قواعد رسمی و غیررسمی بازی اشاره دارد که با موجی از خشونت و عقبگرد در تضمین نظم، فروپاشی ساختارهای دولتی و خسارتهای عظیم همراه است.
وضعیت هرج و مرج روسی را به سختی میتوان منحصر به فرد نامید. دولت مدرن فرانسه با یک سری انقلابها و شوکهای داخلی شکل گرفت. حدود ۱۵۰ سال طول کشید تا فرانسه به یک نظام سیاسی نسبتاً باثبات تبدیل شود. با این حال، تهدید آشفتگی یک کهن الگو برای فرهنگ سیاسی روسیه است. این با ویژگی چندلایه کشور و عدم تعادل ارضی و فرهنگی طبیعی در کشور ما تشدید میشود. تجربه انقلابهای متعدد در فضای پس از شوروی، ترس از ضعف دولت یا فروپاشی کشور را برمیانگیزد. تضاد با این ترس را میتوان «ثبات» دانست که در دو دهه گذشته به مهمترین عنصر اصلی نظام سیاسی تبدیل شده است.
بدیهی است که هر سه سبد در هم تنیده هستند و چنین پیوندهایی غیرخطی و به دور از تناسب هستند. دراماتیکترین صفحات تاریخ ما در مواقعی اتفاق میافتد که کشور همزمان با هر سه مجموعه تهدید مواجه بوده است. نزدیکترین دورهای از این دست دوره ۱۹۱۷-۱۹۲۰ بود، زمانی که دو انقلاب، فرسودگی جنگ و مداخله در کنار ضعف آشکار و عقب ماندگی اقتصاد با یکدیگر همپوشانی داشتند. در تاریخ روسیه یافتن دورههای مشابه طوفانی یعنی زمانی که تهدیدات هر سه سبد به یکباره وجود داشته باشند، دشوار است.
به نظر میرسد که هر سه گروه از تهدیدها میتوانند دوباره در پی ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ همگرا شوند. با این حال، تکرار سناریوی ۱۹۱۷ از پیش تعیین شده نیست. تاریخ میتواند به هر سمتی پیش برود، اما این ترکیب از تهدیدات روسیه را در موقعیت خطرناک بی سابقهای قرار میدهد.
درگیری اوکراین به طور قابل توجهی تهدیدهای خارجی برای روسیه را تشدید کرده است و این موضوع در دراز مدت باقی خواهد ماند. سالهای اخیر از گذشته هم سخت بوده است. دوقطبی نامتوازن پس از جنگ سرد در اروپا پدیدار شد که در آن یک قطب (ناتو) به شدت بر قطب دیگر (روسیه) برتری داشت. این سیستم، پویایی عموماً نامطلوب برای روسیه را در گسترش اتحاد آتلانتیک شمالی، چشمانداز همکاری نظامی عمیقتر با کشورهای پس از شوروی و تبعیض علیه منافع روسیه، حفظ کرد. اوضاع در سال ۲۰۱۴ در اطراف اوکراین تشدید شد، اما با وجود شکست روند مینسک، رویارویی ملایم بین روسیه و غرب از آن زمان به ثبات رسیده است. معماری روابط روسیه و غرب در اواخر سال ۲۰۲۱ را به سختی میتوان مطلوب نامید. هیچ یک از پرسشهای اصلی که موضوع نگرانیهای مکتوب شناخته شده مسکو بود، حل نشد. با این حال روسیه هنوز فضای وسیعی برای مانور داشت. پتانسیل نظامی آن برای سرکوب هرگونه تهدید نظامی از سوی غرب، حتی در مورد نظامیسازی فعالانه اوکراین توسط ایالات متحده و متحدانش، برای دهههای آینده کافی بود. وضعیت در دونباس همچنان متشنج اما باثبات بود. تلفات غیرنظامیان در سالهای اولیه جنگ در سالهای ۲۰۱۴-۲۰۱۵ به اوج خود رسید، اما پس از آن عملاً هیچ تلفاتی وجود نداشت. در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ هر کدام ۹ تلفات غیرنظامی در مقایسه با ۷ مورد در سال ۲۰۲۱ به ثبت رسیده است و در این سالها به ترتیب ۱۶۰، ۴۴ و ۷۷ تلفات نظامی گزارش شده است. حمله بزرگ اوکراین در دونباس به احتمال زیاد محکوم به شکست بود. بدیهی است که اوکراین یک کشور متخاصم باقی مانده است، اما غرب در مقایسه با سال ۲۰۱۴ به طور قابل توجهی توجه خود را به کیف کاهش داد. مطمئناً ناتو از سال ۲۰۱۴ بر مهار روسیه به عنوان یکی از اهداف کلیدی خود تاکید کرده است. با این حال، اکثر کشورهای اتحادیه اروپا، به ویژه آلمان، تمایلی به افزایش هزینههای دفاعی نداشته و از هر راه ممکن مانع آن شدهاند. تحریمها علیه روسیه نیز تثبیت شد. اقدامات محدودکننده واقعی به وضوح از سر و صدای اطلاعاتی پیرامون آنها کمتر و واکنش بازار نیز ضعیف بود.
عملیات نظامی وضعیت را به شدت تغییر داده و اوکراین را در اولویت اصلی غرب قرار داده است. مهار روسیه کیفیت متفاوتی پیدا کرده است. بلندپروازانهترین رویاهای روسوفوبهای رادیکال به حقیقت پیوست. اتحادیه اروپا که قبلا ضعیف بود، و به ویژه آلمان، به طور قابل توجهی تواناییهای دفاعی خود را افزایش میدهد و از میراث جنگ جهانی دوم خلاص میشود. تعداد نیروها در اروپای شرقی به طور جدی در حال افزایش است. کییف کمکهای نظامی دریافت میکند که حتی ملیگرایان بدنام هم نمیتوانستند رویای آن را ببینند. چشمانداز پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو در حال تبدیل شدن به یک احتمال واقعی است، به این معنی که روسیه در معرض خطر دستیابی به خط تماس بسیار گسترده تر با اتحاد آتلانتیک شمالی در مرزهای شمال غربی خود است. این احتمال وجود دارد که ایالات متحده زرادخانه هستهای خود را در اروپا افزایش دهد. تاکنون، ایالات متحده و ناتو ریسک درگیر شدن مستقیم در یک درگیری نظامی آشکار با مسکو را نداشتهاند، اما عملیات جنگی در اوکراین ادامه دارد و منابع مادی و انسانی روسیه را تخلیه میکند. روسیه ممکن است ابتکار عمل نظامی را به دست گیرد. این احتمال وجود دارد که اوکراین کنترل بخش بزرگی از خاک خود را از دست بدهد. اما این به تنهایی مشکلات اساسی امنیتی اروپا را که روسیه با آن مواجه است حل نخواهد کرد. پارادایم جدید فشار نظامی و سیاسی بر مسکو برای سالهای آینده ریشه دوانده است. مورخان برای مدت طولانی در مورد اینکه چه کسی مقصر بحران فعلی است بحث خواهند کرد. با این حال، چیز دیگری مهم است. تهدید نظامی روسیه، خصومت غرب با آن و از همه مهمتر دامنه اقدامات خاص برای مهار مسکو چند برابر شده است.
تحریمهای گسترده غرب به طور قابل توجهی چالشهای مرتبط با مدرن سازی اقتصاد روسیه را تشدید کرده است. روسیه اکنون از سیستم مالی جهانی غرب محور، از فناوری و کالاهای صنعتی کنار گذاشته شده است. محدودیتهای رسمی با تحریمهای گسترده شرکتها همراه است. تعداد زیادی از شرکتها از کشورهای دوست روسیه، از جمله چین، رویکرد انتظار را اتخاذ کردهاند. اقتصاد روسیه در اولین هفتههای موج قدرتمند تحریمها از فاجعه نجات یافت. این کشور پتانسیل بازسازی اقتصاد خود را دارد، اما هزینههای آن قابل توجه خواهد بود. چالشها شامل دسترسی به سرمایه و فناوری برای چنین تغییراتی است. روسیه احتمالاً بازارهای کلیدی خود در اروپا را از دست خواهد داد. امکان تغییر مسیر صادرات روسیه به چین، هند و سایر کشورها وجود دارد، اما حجم و درآمد آنها در آینده نزدیک کاهش خواهد یافت. آزادسازی اقتصاد، کاهش موانع نظارتی و بار مالیاتی میتواند بحران را کاهش دهد. روسیه در صد سال گذشته عملاً هیچ دورهای را تجربه نکرده است که آزادسازی، به جای بسیج، واکنشی به انزوا و بحران شده باشد. یکی از سؤالات کلیدی دوام چنین آزادسازی و توانایی آن در تغییر شکل اقتصاد است. در هر صورت، انباشت شوکها چالشی برای روسیه در کوتاه مدت و میان مدت است، در حالی که عقب ماندگی اقتصادی و توسعه نیافتگی از موضوعات بلندمدت است.
شرایط استثنایی جدید نیز خطرات بحران دولت را ایجاد میکند. این خطرات بسیار جدی تر از میدان یا انقلابهای رنگی است. کمبود منابع میتواند باعث نارضایتی هم در جامعه و هم در نخبگان شود. احساسات عمومی تحت تأثیر وضعیت نظامی و میزان تلفات خواهد بود. مشکل ممکن است نه تنها -و نه چندان- لیبرالهای مشروط، بلکه محافل وسیعتری باشند که خواهان پاکسازی، سرکوب و نظم هستند. کنترل این نوع انرژی در مقایسه با اعتراض لیبرالهای مشروط بسیار دشوارتر است.
با این حال، تا کنون وضعیت با ثبات به نظر میرسد و جامعه یکپارچه شده است. مقامات به طور منطقی از فراخوانها برای سرکوب و پاکسازی ستون پنجم، که میتواند شامل هر کسی شود، حمایت نمیکنند. برخی از روسهایی که در هفتههای اول درگیریها کشور را ترک کرده بودند، در حال بازگشت به کشور خود هستند. اگر از دست دادن “افراد ضدنظام” برای کشور حیاتی نباشد، از دست دادن سرمایه انسانی در مورد تجار پرشور و توانا، متخصصان فناوری اطلاعات و نمایندگان سایر صنایع برای روسیه در شرایط فعلی دردناک خواهد بود.
با این حال، مسکو با این واقعیت مواجه شد که غرب به سمت حذف کامل فرهنگ روسیه رفت. آزار و اذیت روسها، فرهنگ روسی و هر چیزی که روسی است باعث طرد منطقی میشود. توقیف و مصادره اموال روسیه در خارج از کشور و نابودی فعالیتهای اقتصادی بزرگ روسها، به رهبری روسیه کمک میکند. غرب کاری را انجام داده است که مقامات مسکو هرگز تصورش را هم نمیکردند. یک اهرم فشار قدرتمند بر بخشی از نخبگان روسیه در قالب انواع لنگرهای دارایی و مایملک در عرض چند هفته از بین رفت. در حالی که روسها با امید به «پناهگاه امن» و «حاکمیت قانون» و از ترس «حبس» و «مصادره» در روسیه، در خارج از کشور ملک میخریدند، وضعیت بهطور چشمگیری تغییر کرده است. اکنون روسیه تقریباً به تنها “بهشت” تبدیل شده است، اما اینکه چگونه مقامات دقیقاً از این وضعیت استفاده خواهند کرد، یک سوال بزرگ باقی مانده است.
فشار انباشته بر روسیه توسط تهدیدهای ناشی از هر سه سبد، قدرت دولتبودگی آن را آزمایش خواهد کرد. مجموعهای از شوکها میتواند منجر به انواع سناریوهای فاجعهبار، از جمله تلاش برای “کودتای سیاسی”، شورش خود به خود و حتی جنگ داخلی با دخالت خارجی شود. ممکن است معلوم شود که شرط بندی برای سقوط و نابودی قریب الوقوع غرب توهمی است و روسیه حلقه ضعیف آن خواهد بود. اما چنین سناریوهایی از پیش تعیین شده نیستند. جایگزین دیگری نیز وجود دارد. روسیه دستخوش دگرگونیهای دردناک اجتناب ناپذیری خواهد شد و متحمل خسارات خواهد شد، اما اساساً مبنای متفاوتی برای زندگی خود خواهد داشت. این تنها در صورتی امکان پذیر است که نیروهای خلاق مردم در همه سطوح رها و آزاد شوند. ما باید کشور خود و نیروهای مولد آن و همچنین کشورهایی که قرنها برای ما اولویت دوم بودهاند را دوباره کشف کنیم. پیش بینی مسیر آینده در شرایط فعلی به سادگی غیرممکن است. با این حال، یادآوری این نکته مفید است که اتحاد جماهیر شوروی در شرایط بین المللی بسیار مساعدتری فروپاشید. بنابراین شوکهای بیرونی و داخلی به تنهایی آینده را از پیش تعیین شده نمیسازد. آینده روسیه به خودش بستگی دارد. اکنون زمان تقدیرگرایی نیست.