تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ 20 رمضان 1445 Friday, 29 March , 2024
اختصاصی

پیوتر چادایف؛ مروری بر اندیشه «فیلسوف مسیحیِ» مبهم

  • ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۱
پیوتر چادایف؛ مروری بر اندیشه «فیلسوف مسیحیِ» مبهم
پیوتر یاکوولویچ چادایف (1856-1794)  فیلسوف و نویسنده اهل امپراتوری روسیه بود. در سال 1812 از تحصیل در دانشگاه مسکو انصراف داد و وارد خدمت نظامی شد، اما نارضایتی وی از رفتار آلکساندر اول در واکنش به شورشی در هنگ سیمونوفسکی سبب شد که او از چشم تزار بیفتد و به یکی از منتقدان وضع موجود تبدیل شود.

هادی حمود – دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات روسیه

پیوتر یاکوولویچ چادایف[۱] (۱۸۵۶-۱۷۹۴)  فیلسوف و نویسنده اهل امپراتوری روسیه بود. در سال ۱۸۱۲ از تحصیل در دانشگاه مسکو انصراف داد و وارد خدمت نظامی شد، اما نارضایتی وی از رفتار آلکساندر اول در واکنش به شورشی در هنگ سیمونوفسکی سبب شد که او از چشم تزار بیفتد و به یکی از منتقدان وضع موجود تبدیل شود. علی‌رغم روابط نزدیک وی با «دکابریست‌ها»، از بازگشت به روسیه بیم نداشت و یکی از معدود متفکرانی بود که بعد از سفر به اروپا به روسیه بازگشته بودند. شگفت‌آور نیست که چنین شخصیتی بر «پوشکین[۲]» تاثیر زیادی داشته باشد و لقب «مسئله‌آفرین تفکر[۳]» را بدست‌آورد(Glazov, 1986; Микитюк, ۲۰۱۱).

«پادشاهی تو بیاید[۴]»، گزیده‌ایی از دعایی مسیحی است که جوهر تفکر چادایف را در خود خلاصه می‌کند. این فیلسوفِ «مسیحی» به قول خود، تاریخ روسیه را از ذره‌بین تحقق پادشاهی خدا بر روی زمین بررسی و نقد می‌کند. در «نامه‌های فلسفی[۵]» خود، از این می‌گوید که روسیه از کشورهای غربی عقب مانده‌ بود و اینکه هیچ کمکی به پیشرفت جهان نکرد و نتیجه می‌گیرد که روسیه باید از نو شروع کند. افزون بر آن، این عبارت وی که: «ما نه به غرب تعلق داریم و نه به شرق» جرقه کشمکشی وجودی در میان متفکران روس بوده که منجر به تقسیم آنان به دو سنگر غرب‌گرایان[۶] و اسلاوگرایان[۷] شده‌است. ریشه بدبینی مفرط و قضاوت خشمگینانه او در مورد سرگذشت روسیه را می‌توان در جدایی بزرگ کلیسا[۸] بیابیم. او ادعا می‌کند که با پذیرش این جدایی و قرار گرفتن در زمره ارتدکس‌های شرقی، روس‌ها خود را محکوم به شکست و درماندگی ابدی کردند(Glazov, 1986; McNally, 1964; O’Connor, 1986; کرمی، ۲۰۱۴).

«از نگاه او، این مسیحیت غربی (کلیسای کاتولیک رومی) بود که تاریخ و فرهنگ اروپا را یکپارچه کرد و مشیت الهی، تکامل تاریخی اروپای غربی را هدایت کرد و تنها راه ممکن برای روسیه را در آن میدانست که به غرب روی آورد»(کرمی, ۲۰۱۴).
با ‌این‌ اوصاف، عجیب نیست که در محافل علمی و ادبی جهان از او به‌عنوان یک غرب‌گرای تمام‌عیار و حتی پیشگام جریان «غرب‌گراییِ»[۹] روسی یاد شود. در یادداشت حاضر، ضمن مرور بر مولفه‌های اصلی اندیشه وی، کوشیده‌ می‌شود تا دیدگاهی کمتر شنیده‌شده ارائه گردد که دیدگاه نویسنده به ‌آن نزدیکتر است. دیدگاهی که ادعا می‌کند چادایف، همانطور که او می‌گوید روسیه دارای یک هویت منحصر‌به‌فرد و یک شخصیت یگانه‌ است، نمی‌توان او را در یکی از دو گروه «اسلاو‌گرایان» و «غرب‌گرایان» قرار داد.

چیدن ثمره مسیحیت

«چادایف باور داشت که در غرب همه چیز ساخته مسیحیت است». از‌این‌رو، «غرب گرایی او صورتی دینی داشت و در وجود مذهب کاتولیک، نیرویی فعال برای پیشرفت روسیه می‌دید»(کرمی, ۲۰۱۴). این ایده‌آل‌سازی او از مذهب کاتولیک که به‌نظرش نیروی محرکه اصلی پیشرفت و شکوفایی غرب بوده به حمله‌ایی بی‌رحمانه به مذهب ارتدکس و به آنچه از آن متولد شده‌بود، یعنی هویت روسی منجر شد. چادایف معتقد بود گناه نابخشودنی روسیه این بوده که جدایی از کلیسای غرب را پذیرفته‌بود و به تبع آن به یک نظاره‌گرِ صرف تبدیل شده که از چیدن ثمره مادی و معنوی مسیحیت همانند غربی‌ها محروم شد. او ادعا می‌کند که اگر روسیه به برتری رم پایبند می‌ماند، تاریخ روسیه کاملا متفاوت بود. روسیه خود را در جنگ‌های پی‌در‌پی با کشورهای اروپایی که به‌نام برتری و خلوص دینی راه‌انداخته می‌شد، خسته نمی‌کرد. مفهوم «رم سوم» که توسط اسقف «فیلوفی[۱۰]» ابداع شده‌بود نقش مهلک خود را در تاریخ روسیه ایفا نمی‌کرد. جنگ روسیه با تاتار‌ها و مغول‌ها کمتر فجیع بود چراکه اروپای کاتولیک بی‌تفاوت نمی‌ماند. افزون بر آن، تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی مدت‌ها قبل از نیمه دوم قرن هجدهم در روسیه ایجاد می‌شد». در گزیده‌ای دیگر از این نوشتار می خوانیم: «جنایت تنها چیزی بود که به ما ]روس‌ها[ زندگی می‌بخشید، و برده‌داری تنها چیزی که ما را تسکین می‌داد». این عبارت بی‌شک یکی از شدید‌ترین حملات چادایف به هویت روسی است که در نامه‌های وی بی‌مانند نیست(Glazov, 1986).
بدیهی است که موارد پیش‌گفته از جمله انتقاد چادایف از تاریخ و آینده روسیه، تعرض به مذهب ارتدکس و نکوهش هویت روسی کافی است تا‌اینکه اغلب پژوهشگران خاطر‌نشان کنند که او «سخت غرب‌گرا بود»، اما آنچه محرز است این است که «این وضع از وی، حاصل احساسات میهن پرستانه بود»(کرمی, ۲۰۱۴). نسخه چادایف برای رهایی روسیه از این وضعیت اسفناکش پذیرش طرز‌فکر اروپایی و پایه‌گذاری مولفه‌های غربی پیشرفت و ترقی بود. تنها در این صورت بود که روسیه می‌توانست در چیدن ثمره مسیحیت سهیم باشد.

 

نه اسلاو‌گرا و نه غرب‌گرای تمام‌عیار، بلکه بینابین

بررسی متون علمی مربوط به موضوع یادداشت حاضر، نویسنده را با دیدگاه ریموند مک‌نالی[۱۱] آشنا کرد. این دیدگاه حائز اهمیت برای پاسخ به تناقض موجود درمورد چادایف به‌وجود آمده‌بود، تناقضی که درحین قراردادن چادایف در زمره «زاپادنیک‌ها»، نتوانست پاسخی منطقی به وجوه تشابه بسیاری از اندیشه وی با اسلاو‌گرایان ارائه نماید. مک‌نالی معتقد است چادایف در دو گروه سنتی غرب‌گرایی و اسلاوگرایی نمی گنجد، زیرا مهم‌ترین آثار وی به دوره قبل از تبلور آن دو مکتب در اواسط دهه ۱۸۴۰ بر‌می‌گردد. دوم اینکه تحسین غیر‌عادی وی از نقش تاریخی و اجتماعی کلیسای کاتولیک رم در اروپای غربی مورد اتفاق‌نظر با هیچ‌کدام از غرب‌گرایان و اسلاو‌گرایان نیست. سوم اینکه علاقه او به یک سیستم اجتماعی مسیحی جهانی به معنای واقعی کلمه که مبتنی بر دست‌آورد‌های تمدن اروپای غربی باشد، وی را خارج از هر دو جنبش قرار می‌دهد. چادایف برخلاف بیشتر غرب‌گرایان، روند‌های مذهبی و اجتماعی وقت اروپا را تایید نمی‌کرد. او چشم‌به‌راهِ یک روسیه سرشار از آرمان‌های لیبرال سکولاریسم نبود و برخلاف اغلب غرب‌گرایان علاقه‌ایی به وارد کردنِ یک حکومت مشروطه به روسیه نداشت. تأکید وی بر اهمیت دین در شکل‌گیری فرهنگ، مسلماً یکی از نقاط اشتراک او با اسلاو‌گرایان است. با‌این‌حال، اسلاو‌گرایان از میراث رومی در اروپای غربی (که مورد تاکید و تحسین چادایف بود) متنفر بودند، زیرا منجر به خشونت، فردگرایی و خِرَدگرایی شد. علاوه‌ بر آن، چادایف و اسلاو‌گرایان در مورد جایگاه پتر کبیر در تاریخ روسیه اختلاف نظر داشتند». تناقضات موجود در اندیشه چادایف، مک‌نالی را در برچسب زدن به او دچار تردید می‌کند و در نتیجه تصریح می کند «برای توصیف اندیشه چادایف، اصطلاحات ویژه‌ایی در زمینه تاریخ اجتماعی، مذهبی و فرهنگی باید مورد استفاده قرار‌گیرد» زیرا او «به سادگی یک منتقد اجتماعی و فرهنگی مسیحی و آرمان‌گرا بود»(McNally, 1964). البته شایان ذکر است که چادایف خودش را متعلق به هیچکدام از جریان‌های فکری مرتبط به این دو مکتب نمی‌دانست(Микитюк, ۲۰۱۱).

احتمال می‌رود پیروی نویسنده از این نظرِ مخالف عادت به‌مثابه شنا بر خلاف جریان تلقی شود، اما آنچه این دیدگاه را تقویت می‌کند و بر مبهم بودن این فیلسوف می‌افزاید روی نیآوردن چادایف به مذهب کاتولیک است. عجیب‌تر آنکه در بستر مرگش کسی که برای او آخرین مراسم را انجام داد، یک کشیش ارتدکس بود(Glazov, 1986)!

 

منابع

منابع انگلیسی
 

– Glazov, Y. (1986). Chaadaev and Russia’s destiny. Studies in Soviet Thought, 32(4), 281-301.

– McNally, R. T. (1964). The Significance of Chaadayev’s Weltanschauung. The Russian Review, 23(4), 352-361.

– O’Connor, M. (1986). “Adveniat regnum tuum”: Chaadaev, Mickiewicz, and the kingdom of God on earth. Studies in Soviet Thought, 32(4), 397-409.

– Микитюк, Ю. М. (۲۰۱۱). Чаадаев Петр Яковлевич-предтеча западников и славянофилов. Альманах современной науки и образования(۴), ۲۷-۲۹٫

منابع فارسی
کرمی، جهانگیر (۱۳۹۳). مدل‌های متعارض توسعه در روسیه: سه سده جستجو و دستاوردهای آن. فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، ۱۰(۲۸)، ۹۷-۱۴۰٫

 

[۱] Пётр Я́ковлевич Чаада́ев

[۲] Алекса́ндр Пу́шкин

[۳] возмутителем дум

[۴] Adveniat regnum tuum

[۵] Философические письма

[۶] Западник

[۷] славянофил

[۸] East–West Schism

[۹] Западничество

[۱۰] Филофей

[۱۱] Raymond T. McNally

نویسنده

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=976
  • نویسنده : هادی حمود
  • منبع : ایراس
  • 2604 بازدید

برچسب ها