در ادامه سلسله نشستهای علمی و تخصصی موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)، روز دوشنبه، 19 شهریور 1397، نشستی تخصصی با عنوان «آینده سوریه و سیاست قدرتهای منطقهای» با سخنرانی آقایان دکتر محمدرضا رئوف شیبانی، سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در سوریه، دکتر محمود شوری، پژوهشگر ارشد مطالعات روسیه و عضو شورای علمی موسسه ایراس و دکتر ولی گل محمدی، استاد مدعو دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل ترکیه و با حضور چند تن از اعضای شورای علمی و کارشناسان ایراس به ریاست جناب آقای حسن بهشتیپور در محل موسسه ایراس برگزار شد که اهم مباحث این نشست در ادامه از نظر میگذرد.
دکتر محمدرضا رئوف شیبانی، سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در سوریه
"از زمانی که بحران سوریه، شکل جدی به خود گرفت شاید روسها ویژگیهای این بحران و تاثیرات ژئوپلیتیکی آن را در سطح منطقه خیلی جدی احساس کرده بودند یا احساس میکردند نمیتوانند در این روند تاثیرگذار باشند، روندی که تحت تاثیر بحرانهای پی درپی و متناوبی بود که از تونس شروع شد، بعد به مصر و لیبی و به همین ترتیب دومینووار کشورهای منطقه را متأثر میکرد و فروپاشیها را شکل میداد؛ روسها شاید فکر میکردند نتوانند تاثیرگذاری چندانی در این روند داشته باشند، به همین دلیل در مقطعی به این میاندیشیدند که چگونه میتوانند در جریان این تحولات، از خسارت خود بکاهند و مصالحی را برای خود تعریف کنند. از سال 2011 تا 2015 که روسیه به طور جدی وارد سوریه شد، ما در صحنه بینالملل شاهد رویکرد روسیه صرفا در ممانعت از پیشروی طرح امریکایی در منطقه بودیم. به عقیده من ماهیت بحران سوریه دو بخش داشت. یکی مطالبات و خواستههای مردمی بود و بخش دیگر آن سوارشدن غرب و به خصوص آمریکا بر موج مطالبات و خواستههای مردمی در سوریه بود."
"سپتامبر 2015 بود که روسیه بنا به دلایل متعدد وارد بحران سوریه شد و به طور عملی در تمام ابعاد درگیر این بحران شد و از این جا بودکه شکل همکاری ایران و روسیه در سوریه انسجام نسبی به خود گرفت و بعد به مرور در خلال این بحران این انسجام مستحکمتر شد و توانستیم رویکرد مستحکمی پیدا کنیم. از ویژگیهای همکاریهای شکل گرفته، میتوان به این نکات اشاره کرد: 1) این همکاری یکی از همکاریهای موثر در مدیریت بحرانهای منطقهای در سالهای اخیر بود. شاید ائتلافهای زیادی در مدیریت این بحران شکل گرفت ولی این همکاری یکی از موثرترین آنها بود.2) برای اولین بار بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران با یک قدرت بینالمللی وارد یک نوع همپیمانی و از نگاه ما وارد یک همکاری استراتژیک میشود. 3) ترکیب این ائتلاف و همکاری بستری را برای مشارکت و به بازی گرفتن بازیگران دولتی و غیردولتی فراهم کرد. شاید برای اولین بار بود که در یک نوع همکاری شاهد مشارکت بازیگران غیردولتی در این همکاری بودیم. در خلال این بحران شاهد جلسات متعدد بین فرماندهان حزبالله و فرماندهان عالیرتبه ارتش روسیه، طراحی عملیات مشترک، نحوه چگونکی عملیات و همچنین نشستهای سهگانه و چهارگانه بین ایران، روسیه، سوریه و حزبالله بودیم."
"نیاز مشترک استراتژیک بین ایران و روسیه موجب شکلگیری این همکاری شد. در آن مقطع زمانی، شرایط میدانی شرایط بسیار نامناسبی بود، نیروهای داعش و جریانهای تروریستی تقریبا به دروازههای دمشق رسیده بودند، جاده بین دمشق و استانهای شمالی کاملا بسته شده بود، عملا بخشهای عمده شهر دمشق در حال فروپاشی بود، حتی در مقطعی جاده فرودگاه دمشق تقریبا به مدت دو هفته از کنترل خارج شده بود و مسافران ناگزیر بودند مسیری بسیار طولانی را طی کنند و از مسیری دیگر خود را به شهر دمشق برسانند. بنابراین شرایط سخت و دشواری بود. افزون بر این، ما هم برای گسیلسازی نیرو در ابعاد مختلف دچار مشکل بودیم. اساسا نگاه تصمیمگیر سیاسی ما به دلایل متعدد این نبود که در سوریه حضور رسمی نظامی داشته باشیم و به این کشور نیرو اعزام کنیم. از جمله به این دلیل که همین حضور بهانهای خواهد شد تا کشورهای دیگر این اقدام را مباح بدانند و وارد سوریه بشوند و کل بازی تحولات در اینجا را تغییر دهند. لذا حضور نیروهای ایرانی صرفا در حد مستشاری و بخشی از نیروهای همپیمان در میدان بود که صرفا یک موضع تدافعی گرفته بودند. پس این نیاز ما بود. متقابلا روسیه هم احساس میکرد که مجموعهای از تهدیدات علیه منافع و مصالح روسیه در منطقه در قالب جریانهای تروریستی در حال رشد است، افزون بر این، قطعا منافع استراتژیک روسیه در منطقه با سقوط سوریه به مخاطره میافتاد، همچنین برای روسیه بازیگری این کشور و احیای نقش مجدد آن در تحولات متعدد منطقهای و بینالمللی با استفاده از ورود به بحران سوریه، حائز اهمیت بود؛ مجموعهای از این عوامل موجب شد که این نیاز مشترک و این همکاری مشترک شکل بگیرد. بنابراین، ضرورت شکلگیری این همکاری، نیاز مشترک ما برای مقابله با تهدیدات مشترک در قبال شرایط منطقه و ضرورت تاثیرگذاری در روند تحولات و ترتیبات آینده منطقه و همچنین شرایط وخیم میدانی در سوریه بوده است."
"همکاری ایران و روسیه در بحران سوریه از ابعاد مختلف همکاری متمایزی بود و نتایج مطلوبی به جای گذاشت که در محورهای زیر خلاصه میشود: 1) شکست تروریسم: بدون تردید تاثیرگذاری این همکاری در مقایسه با ائتلافی که به رهبری امریکا برای مبارزه با تروریسم در منطقه شکل گرفت، به مراتب تاثیرگذارتر و موثرتر بود. حلقههای مختلف این همکاری ازجمله مقابلهای که حزبالله با جریانهای تروریستی که در مناطق مختلف سوریه بویژه در مناطق حما و مرز با لبنان داشت سرآمد است. مشخص است که این عنصر در حلقه همکاری، در میدان، بسیار موثر واقع شد و توانست در مقابله با تروریسم داعشی و جبههالنصره بسیار کارآمد باشد و اثرات خوبی را در میدان برجای بگذارد. در شرایطی که امریکاییها برای مبارزه با داعش و تروریسم نیاز به یک زمان ششماهه را مطرح کردند، حزبالله توانست جبههالنصره و داعش را در منطقه القصیر به شکست وادار کند، به طوری که بخشی از عناصر آن تسلیم و به ادلب منتقل شدند و بخشی هم در میدان درگیر شده و از بین رفتند. 2) حفظ حکومت بشار اسد: این محور همکاری برای ایستادگی در مقابله با طرح «تغییر رژیمی» که در سوریه کلید خورده بود، ایجاد شد و سمبل این ایستادگی هم حفظ حکومت بشار اسد و حکومت سوریه بود. در ابتدا همه انتظار داشتند که در کوتاهترین زمان این حاکمیت سقوط خواهد کرد و همه بنا داشتند با جریان پس از بشار اسد بسازند و بتوانند منافع خود را در آن قالب، تامین کنند و حتی برای یک ماه و سه ماه زمانبندی کرده بودند و منتظر بودند کار حکومت بشار ظرف مدت کوتاهی تمام شود. حتی در آن مقطع آقای داوود اوغلو بارها دررابطه با این تحولات، به تهران آمد و با صراحت میگفت دوره بشار تمام شده و ایران باید خود را برای دوره بعد از بشار آماده نماید. وی قصد داشت از ایران تضمین بگیرد که بازی آنها را برهم نزند و میگفت: «ما به شما تضمین میدهیم که منافع ایران برای بعد از بشار اسد تامین شود.» حتی قطریها هم همینطور. امیر قطر چند بار به تهران آمده بود و اصرار داشت ایران کاری در سوریه انجام ندهد و دست از حمایت بشار بردارد. بنابراین، حفظ حکومت بشار یکی از دستاوردهای این همکاری است. الان این حکومت به جایی رسیده است که رفتن بشار اسد عملا از ادبیات سیاسی کسانی که حکومت بشار را غیرقانونی میدانستند خارج شده است. اخیرا هم مکرون در جمع سفرای فرانسه اعلام کرد دولت سوریه در میدان پیروز شده است. اعتراف به این پیروزی دستاورد مهمی است. 3) شکلگیری محور مقاومت در مقابله با رویکردهای امریکا در منطقه: اخیرا هم مقام معظم رهبری در دیدار با آقای پوتین از آن، تحت عنوان «مهار امریکا» یاد کردند. همکاری ایران و روسیه برای مهار امریکا در منطقه یک دستاورد است و این که زمینهای فراهم شود که ما (ایران) با روسها بتوانیم برای مهار امریکا در منطقه به این همکاری ادامه دهیم هم امری است که باید روی آن فکر، برنامهریزی و سرمایهگذاری شود. 4) ارتقا سطح بازیگری حزبالله: به محص اینکه حزبالله در یک حلقه بینالمللی- منطقهای به عنوان یک عنصر تاثیرگذار وارد شد، جایگاه حزبالله از محدوده جغرافیایی لبنان خارج و به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار در
محمدرضا رئوف شیبانی: "به عقیده من همکاری بین ایران و روسیه در موضوع بحران سوریه، در قیاس با ائتلاف امریکایی و در قیاس با نشستهایی که متولی آن فرانسه بود و در مقایسه با اقداماتی که عربها انجام میدادند، در مرحله فعلی یک همکاری پایدار و تاثیرگذار است."
منطقه خاورمیانه مطرح گردید. 5) آزادسازی بخشهای قابل توجهی از سرزمین سوریه در میدان: پیش از این همکاری، حدود 75 الی 80 درصد اراضی سوریه به اشغال تروریستها درآمده بود. الان به جایی رسیدیم که بیش از 65 درصد از خاک سوریه تقریبا از اشغال درآمده است. 6) جا انداختن ایدهی حل وفصل سیاسی: زمانی ضرورت مسئله حل وفصل سیاسی مطرح میشد اما طرف مقابل قائل به حل وفصل سیاسی نبود و تنها راه حل خود را مقابله نظامی میدانست. در چنین شرایطی میبایست در میدان طرف مقابل را وادار به پذیرش حل وفصل سیاسی کرد؛ که این همکاری بعد از حادثه حلب، تقریبا توانست این حل وفصل سیاسی را به طرف مقابل تحمیل نماید. در همین رابطه، حادثه حلب چند نتیجه در پی داشت که عبارتند از: الف) تغییر رویکرد ترکیه- به طوری که اولویتهای ترکیه تغییر کرد. اولویت ترکیه از تغییر حاکمیت و رژیم در سوریه به مبارزه با تهدیداتی که در مرزهای خود احساس میکرد تبدیل شد. ب) شکلگیری روند آستانه- که به مبنا و پایهای برای حل وفصل سیاسی تبدیل شد: در قالب آستانه چهار منطقه کاهش تنش انتخاب شد، در واقع یک مسئله کلان تجزیه شد که به تدریج هر منطقه حل وفصل شد و الان به آخرین منطقه رسیده که منطقه ادلب است. آقای اردوغان هم در همین سفر اخیر تلاش کرد که سرنوشتی که در سه منطقه دیگر اتفاق افتاده برای منطقه چهارم اتفاق نیفتد که البته موفق نشد. هرچند یک دستاوردی هم برای او داشت و آن دستاورد افکار عمومی بود که موجب رضایت او هم شد و باعث شد خیلی جدی این کار را پیگیری نکند. ج) فروریختن سنگرهای معارضه و تروریستها نیز از اثرات مهم میدانی حلب بود."
"افزون براین، به عقیده من این همکاری، در قیاس با ائتلاف امریکایی و در قیاس با نشستهایی که متولی آن فرانسه بود و در مقایسه با اقداماتی که عربها انجام میدادند - عملا الان دیگر این نیروها مطرح نیستند- در مرحله فعلی یک همکاری پایدار و تاثیرگذار است؛ دلایلی هم بر این امر مترتب است: 1) انتخاب هدف منطقی و منطبق با وقایع میدانی؛ 2) همراهی دولت و ارتش سوریه و بخشی از معارضهی تاثیرگذار در میدان با این ائتلاف؛ یعنی بقیه ائتلافها این همراهی را نداشتند، یا از همراهی با دولت سوریه بیبهره بودند یا اگر همراهی با معارضه را داشتند، معارضه میدانی و مطرحی نبوده است. 3) حضور و تاثیرگذاری اعضای ائتلاف در میدان سوریه؛ یعنی ایران، روسیه و حزبالله و خود سوریه به عنوان عناصر تاثیرگذار، در میدان حضور داشتند و از دور دستورالعمل صادر نمیکردند. 4) انسجام در صف همپیمانان این همکاری در قیاس با همکاریهای دیگر؛ برای مثال تضمین تصمیمات در این طرف، قابل اطمینانتر بود. به عنوان مثال وقتی در این طرف تصمیم بر آن بود که آتشبس اجرا شود کسی به تعهداتی که این همکاری ایجاب میکرد شک نداشت و قطعا دولت سوریه آتشبس را اجرا میکرد. اما طرف مقابل تعهدی به اجرای آتشبس نداشت. 5) عدم اتخاذ رویکرد حذف یک طرف به نفع طرف دیگر در اهداف این همکاری. ما رویکرد حذفی نداشتیم، حتی در مقاطعی معارضه را برای شرکت در گفتگو دعوت میکردیم که بیایند مشکل را حل و فصل کنیم. اما طرف مقابل، حذف بشار اسد را مقدمهای برای حل وفصل سیاسی درنظر گرفته بود. یعنی همان اتخاذ سیاست اشتباه سیاه و سفید و غیرانعطافپذیر اروپاییها در قبال بحران سوریه. 6) برخورداری از منافع مشترک ناشی از این همکاری در پیگیری اهدافی از جمله یعنی مبارزه با تروریسم، مهار امریکا و جلوگیری از تغییر موازنه استراتژیک و سقوط حاکمیتها و رژیمهای همسو."
نگرانیهای ایران از همکاری با روسیه در بحران سوریه را می توان در چهار محور مورد اشاره قرار داد: 1) محدود بودن ابعاد همکاری- این همکاری صرفا در محدوده سوریه شکل گرفت و ما فعلا در حد تثبیت حاکمیت در سوریه امکان همکاری داریم ولی برای بعد از ان مشروط به این است که چقدر نسبت به آینده سوریه فهم مشترک داشته باشیم. 2) در عمل روسها در بخشهای میدانی و بعضا سیاسی ما را دور میزنند. در یک سری از مسائل ابتدا تصمیم میگیرند بعد به ما اعلام میکنند. هم در میدان، هم در سیاست، و استمرار این وضعیت سوال برانگیز است و موجب عدم اعتماد میشود. فاکتور روانی حاکم ناشی از برداشتهای تاریخی هم به این امر دامن میزند. 3) عدم وجود برداشت مشابه بین ایران و روسیه نسبت به این همکاری. به عنوان مثال ج.ا.ایران مایل است این همکاری را یک همکاری استراتژیک بداند و روسیه را به عنوان یک شریک استراتژیک در منطقه درنظر بگیرد. اما روسیه چنین نگاهی به ایران ندارد و همین امر یکی از نگرانیهایی است که در رابطه با این همکاری وجود دارد. 4) تفاوت رویکرد ما و روسیه در مرحله پایانی بحران. در چند موضوع ما و روسیه اختلاف دیدگاه داریم: اول) ماهیت سوریهی بعد از بحران. ما چند سال است که کنار سوریه بودیم، جنگیدیم و هزینه کردیم تا سوریه در اردوگاه مقاومت باقی بماند. اما روسیه به این نحو به موضوع نمینگرد. شاید در سطح کلان سوریه را در مقابل اهداف امریکایی در نظر بگیرد اما اهدافی که ما در رابطه با محور مقاومت مد نظر داریم، از جمله در مواجهه با رژیم صهیونیستی، قطعا با روسها دچار مشکل میشویم. دوم) الزامات روسیه در صحنه بینالملل و به ویژه در رابطه با اسرائیل. سوم) قانونمندکردن حضور ایران در سوریه؛ اخیرا روسها در معامله و گفتمانی که با امریکاییها دارند شروع به این کار کردهاند که به نظر من سوال برانگیز است،. به عنوان مثال روسیه میگوید ایران نباید 80 کیلومتری جولان حضور داشته باشد. اگر این قوانینی که تدوین میکند پایدار شود خطرناک است. چهارم) مسئله کردی هم نقطه افتراق ما و روسهاست. روسیه به طور جدی با کردها کار میکند. روسیه چندان بیمیل نیست که کردها تا مرحله فدرال پیش بروند. قانون اساسی پیشنهادی آنها بیانگر رویکرد آنها به این امر است. در حالی که این موضوع با منافع ما و امنیت ملی ما و منطقه در تضاد است. در نهایت در سطح کلان همکاری ائتلاف ایران روسیه و ترکیه، ناپایداربودن حضور ترکیه هم یکی از نگرانیهای اصلی است."
"افق همکاریهای ایران و روسیه در بحران سوریه در چهار محور قابل اشاره است: 1) استمرار سیاست مهار امریکا در منطقه؛ 2) طراحی مکانیزمی پایدار برای مقابله با تروریسم؛ 3) بهرهبرداری از ظرفیت مشترک در مدیریت دیگر بحرانهای منطقه؛ 4) تشویق روسیه به نقشگیری بیشتر در پرونده فلسطین در مقابله با سیاستهای آمریکا."
"ضرورتهای ایجاد افقهای این همکاری نیز در برگیرنده این سه مورد است: 1) به نتیجه مطلوب رسیدن پرونده همکاری در سوریه؛ 2) توافق و نزدیکسازی نگاه اعضا در رابطه با موضوعات و مفاهیم کلان بینالمللی؛ ما در یک سری موضوعات کلان بینالمللی، از جمله شریک استراتژیک بودن امریکا با هم اختلاف داریم. 3) راهاندازی گفتمان استراتژیک. برای نزدیک کردن نقاط اختلاف ضروری است که میان دو محور اصلی این همکاری - ایران و روسیه - گفتمان استراتژیک شکل بگیرد."
دکتر محمود شوری، پژوهشگر ارشد مطالعات روسیه و عضو شورای علمی موسسه ایراس
"در فرایند بحران سوریه حداقل از 2015 تاکنون نقش اصلی با روسیه است، اگرچه پایداری ایران قطعا در شکلگیری شرایط بسیار مهم بود، اما ابزارها و امکانات روسیه در میدان و صحنه عملیاتی سوریه خیلی بیشتر بود و در واقع روسیه بازیگر میدانی سوریه بوده است. روسیه خیلی ظریف و ماهرانه از دو ابزار قدرت خود استفاده کرد. هم از ابزار قدرت نظامی و از ابزار قدرت دیپلماتیک. هنر استفاده بجا از این دو ابزار اتفاقی بود که شاید از روسها انتظار نمیرفت. یعنی جایی که میدیدند امکان استفاده از ابزار قدرت نظامی نیست از ابزار دیپلماتیک استفاده میکردند و جایی که امکان استفاده از ابزار دیپلماتیک نبود از قدرت نظامی. هیچ وقت روسها سعی نکردند یکی را فدای دیگری کنند. آنها از ابزار دیپلماتیک در درجه اول به منظور کاهش هزینههای جنگ و همچنین برای کاهش هزینههای نظامی خودشان و مدیریت بحران و منتفع شدن از پیروزیهای نظامی خود، به خوبی استفاده کردند."
"استراتژی روسیه در مدیریت بحران سوریه بسیار آرام، صبورانه محافظهکارانه و البته چندجانبه بود. روسها هیچوقت سعی نکردند نسبت به اتفاقات جاری در سوریه و یا نوع بازی سایر بازیگران، واکنش خیلی تندی نشان دهند. حتی زمانی که ترکیه هواپیمای روسی را هدف قرار داد، بعد از مدت کوتاهی شدت واکنشهای روسیه به اقدام ترکیه کاهش یافت و به سرعت به سمتی رفت که روابط خودشان را بازتعریف و مجددا روابط دوستانه را برقرار کنند. به نظر من همین سیاست صبورانه علاوه بر توانمندی نظامی روسها، موثرین عاملی بود که توانست بحران سوریه را به نقطه فعلی برساند. توانمندی روسها در مذاکره با تمامی طرفها ازجمله عربستان، اسرایل، امریکا و حتی نیروهای معارض ظرفیت و امکانی بود که روسها در اختیار داشتند و ما نداشتیم و روسها از این ظرفیت به خوبی استفاده کردند. این نقشی بود که روسها ایفا کردند."
"از یک بعد دیگر، روسها در جریان این بحران و مدیریت آن، تمرین خیلی خوبی برای ابرقدرتشدن انجام دادند. یعنی کار امنیتسازی را در یکی از مناطق مهم جهان به انجام رساندند، از ابزارهای قدرت خود اعم از ابزار دیپلماتیک و نظامی استفاده کردند و یک مشکل امنیتی را (نابودی داعش در منطقه) کم و بیش برطرف کردند، الان هم در حال مدیریت این بحران هستند."
"اما در رابطه با آینده سوریه دیگر صرفا استفاده از دو ابزار قدرت دیپلماتیک و نظامی کافی نیست و موضوع مهم قدرت اقتصادی است. روسها باید بتوانند به لحاظ اقتصادی
محمود شوری: "روسها با یک تیر سه نشان را در سوریه هدف قرار دادند: اول، مانع تغییر رژیم در سوریه و مانع از تحقق اهداف آمریکا و همپیمانان آن شدند. دوم، خود را به عنوان یک بازیگر تعیینکننده و بازیگری که میتواند امنیتسازی کند، در صحنه بینالمللی مطرح کردند و مانع از انزوای خودشان شدند. سوم، علیرغم فشار غرب بر روسیه بعد از بحران اوکراین، پوتین در داخل روسیه توانست مجددا احساس قدرت را به کشور برگرداند."
هم در آینده سوریه به ایفای نقش بپردازند. بحث دیگر قدرت هنجاری یا قدرت نرم است. روسها باید بتوانند امکان اقناعسازی را در منطقه و در داخل سوریه ایجاد کنند و ظرفیت و امکانی را هم برای دولت جدید در سوریه به لحاظ هنجاری فراهم آورند که از این نظر هم روسها دچار مشکل هستند."
"یکی از موضوعات مرتبط با آینده سوریه، بازسازی این کشور است. ویرانیهای سوریه به گونهای است که گفته میشود در برخی مناطق از هر پنج واحد مسکونی یکی و در برخی از مناطق صددر صد از بین رفته است، از هر سه واحد آموزشی یکی تخریب شده و نیمی از مراکز بهداشتی فعال است. خود بشار اسد در یک سخنرانی به ضرورت چهارصد میلیار دلار برای بازسازی سوریه اشاره کرده و در تخمینهای سازمان ملل به نیاز هزار میلیارد دلاری اشاره شده است. این ارقام، رقم کمی نیستند و پولی نیست که روسها بتوانند وارد سوریه کنند. بنبست یا پارادوکس موجود این است که کشورهایی که پول دارند حاضر نیستند در آینده سوریهای که به سرنوشت اسد گره خورده، سرمایهگذاری کنند و کشورهایی که حاضر به این کارند، پول ندارند. شاید تنها کشوری که هم پول دارد و هم میتواند با دولت اشد کار کند چینیها هستند در سرمایهگذاری بسیار محتاطانه و محافظهکارانه عمل میکنند. چینیها از گذشته در میادین نفتی سوریه حضور داشتند و الان هم دارند در این حوزه وارد میشوند. اما این مشکل بازسازی سوریه را حل نمیکند. اروپاییها به شدت برای ورود به این امر تردید دارند و منتظرند آینده دولت اسد مشخص شود و چون هیچ چشماندازی برای این که دولت اسد بپذیرد بخشی از قدرت خود را با دیگران شریک شود وجود ندارد، آنها هم حاضر نیستند در جایی سرمایهگذاری کنند که نتیجهاش کمک به دولت اسد باشد. گزینه بعدی کشورهای عربی هستند که گرچه تمایلاتی به این امر نشان میدهند، ولی آنها نیز حضور خود را برای بازسازی سوریه به گرفتن یک سری امتیازات سیاسی که مشخص نیست قادر به به دست آوردن آن باشند یا نه، منوط میکنند."
"دیگر موضوع مرتبط با آینده سوریه، مسئله نظام سیاسی می باشد. مهمترین بحث موضوع قانون اساسی است. دو روند در این رابطه شکل گرفت. یک روند با مدیریت سازمان ملل و با فشار غربیها در ژنو در حال پیگیری است و تلاش میشود قانون اساسی جدیدی برای سوریه تدوین شود و دیگری هم روندی است که روسها سعی کردند آن را در سال 2017 با برگزاری نشست سوچی و گردهم آوردن بخشی از جریانهای معارض در آن، دنبال کنند، که هر دو روند عملا به بنبست انجامید و فقط در کلیات ماندهاند. مهمترین بحث در این روند چگونگی نقش مخالفان در آینده سوریه است. پارادوکس دیگری هم در اینجا وجود دارد و آن پیروزیهای نظامی قابل توجه نیروهای اسد است. به میزانی که اسد پیروزیهای بیشتری به دست میآورد قدرت مخالفان کمتر میشود و به میزانی که از قدرت مخالفان کاسته شود دلیل دولت اسد برای دادن امتیاز سیاسی کمرنگتر میشود. از این رو، بحثی که خود روسها هم با آن مواجهند چگونگی متقاعدکردن دولت اسد برای آمادگی در واگذاری بخشی از قدرت سیاسی خود به معارضان است. البته روسها هم با این معضل مواجهند که چه دولتی در سوریه میتواند منافع آنها را تضمین و تامین نماید."
"موضوع سوم در خصوص آینده سوریه، حضور نیروهای خارجی است. الان نیروهای خارجی زیادی در سوریه حضور دارند که در آینده سوریه باید تکلیف آنها مشخص شود. شاید مهمترین نیروی خارجی از دید کشورهای غربی که در آینده سوریه مانع ایجاد میکند، نیروهای ایران است. فشارهای امریکا و اسرائیل بر روسها نیز به منظور محدودکردن قدرت ایران است. روسها مکرر میگویند –حتی پوتین در گفتگو با ترامپ اظهار داشت - که ما نمیتوانیم ایرانیها را مجبور به خروج از سوریه نماییم. ولی به هر حال، این معضل برای روسها وجود دارد که میخواهد با ایران چه کار بکند؟ از یک سو تلاش روسیه برای محدودکردن ایران در سوریه به منزله کاستن از قدرت خود روسیه است؛ چراکه هر چقدر در آینده متحدین روسیه در سوریه ضعیفتر شوند قدرت آنها نیز تضعیف خواهد شد، اما از طرف دیگر ایران میتواند قدرت رقیب برای روسها در سوریه باشد. اما نباید خیلی بر روی این موضوع که ایران رقیب روسها در سوریه است مانور داد، چرا که منافع ما با منافع روسها در داخل سوریه چندان دچار تعارض نیست. روسها آنچه میخواستند به دست آوردند، پایگاه نظامی خود را دارند، در آینده سیاسی سوریه نقش جدی خواهند داشت. بنابراین ما جای روسها را در سوریه تنگ نخواهیم کرد. در حالیکه عدم حضور و خروج ما از سوریه میتواند از منظر بینالمللی از قدرت روسیه در منطقه بکاهد."
"مسئله بعدی در رابطه با نیروهای خارجی، ترکیه است. الان بخشی از خاک سوریه در اختیار ترکیه قرار دارد. روسها در مذاکرات سیاسی این امتیاز را به ترکها دادند (برای حضور در عفرین). اما در این باره که در آینده، روسها تمایلی داشته باشند این امتیاز را پس بگیرند یا نه، به نظرم روسها در کوتاهمدت دنبال این مسئله نخواهد بود و به دلیل سیاست محافظهکارانهشان سعی نخواهد کرد صحنه را خیلی رادیکالی به هم بریزند."
"مورد بعدی حضور نیروهای امریکایی است. روسها در این رابطه نیز خیلی محافظهکارانه و با مدارا برخورد کردهاند. حتی زمانی که امریکاییها پایگاه الشعیرات را هدف قرار دادند باز هم روسها واکنش صبورانهای داشتند و اجازه ندادند بحران از مسائل داخل سوریه به حوزه روابط روسیه و امریکا کشیده شود. لازم به ذکر است که الان نیروهای امریکایی در مناطق کردنشین-بخش شرقی سوریه- حضور دارند و متحد اصلی امریکاییها در سوریه کردها هستند. اگرچه کردها با روسها هم روابط خوبی دارند اما بیشتر عامل امریکا هستند تا روسیه. به نظر من روسها در این باره که مایلند همچنان این امتیاز را به امریکاییها بدهند یا نه، باز هم عجلهای نخواهند داشت. بلکه گام به گام این مسائل را حل خواهند کرد."
"موضوع حضور نیروهای حزبالله هم در کنار حضور نیروهای ایران قابل طرح است. و با توجه به پیوندی که بین سوریه و لبنان وجود دارد شاید روسها نتوانند به راحتی حضور حزبالله را در سوریه کنترل نمایند."
"مسئله چهارم در خصوص آینده سوریه، موضوع آوارگان می باشد. بخش زیادی از مردم سوریه آواره شدند و به کشورهای همسایه یا کشورهای اروپایی رفتهاند. الان فقط در کشورهای همسایه مثل، ترکیه، لبنان، اردن، عراق حدود 600 هزار آواره ثبتنام شده مستقر هستند که با توجه به اوضاع نامساعدی که اغلب آنها دارند به محض تغییر شرایط به سوریه برمیگردند. که مسائل اقتصادی و سیاسی آن نیز مدیریت خاصی را میطلبد. بخشی از این آوارگانی که برمیگردند از مخالفان دولت اسد هستند. بازگشت اینها به سوریه میتواند مجددا صحنه سیاسی را دچار مشکل نماید."
"موضوع پنجم و آخر نیز در خصوص موضوع آینده بحران سوریه، مسئله خلع سلاح است. طی این هفت سال جنگ تعداد زیادی سلاح در سوریه دست گروههای مختلف افتاده است که باید حل شود. پاکسازی مناطق نیز به لحاظ امنیتی و اقتصادی حائز اهمیت است."
"این موارد مجموعه مشکلاتی است که برای روسها وجود دارد، اما روسها هیچ عجلهای ندارند که بخواهند این مسائل را به سرعت حل کنند و این دوره انتقالی، دوره انتقال طولانی مدتی خواهد بود. و اگر ارتش سوریه بتواند ادلب را بگیرد دوران پس از ادلب در مقایسه با دوران پیش از حلب، دوران کاملا متفاوتی خواهد بود، هم از حیث ابعاد سیاسی هم از نظر ابعاد نظامی."
"روسها با یک تیر سه نشان را در سوریه هدف قرار دادند. هم مانع تغییر رژیم در سوریه و مانع از تحقق اهداف امریکا و همپیمانان آن شدند. هم خود را به عنوان یک بازیگر تعیینکننده و بازیگری که میتواند امنیتسازی کند، در صحنه بینالمللی مطرح کردند و هم مانع از انزوای خودشان شدند. در نهایت اینکه علیرغم فشار غرب بر روسیه بعد از بحران اوکراین، پوتین در داخل روسیه توانست مجددا احساس قدرت را به کشور برگرداند."
دکتر ولی گل محمدی، استاد مدعو دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل ترکیه
"سوریه مخصوصا از سال 2013 به بعد به بخشی از سیاست داخلی ترکیه تبدیل شد. خیلیها بعد از نوامبر 2013 مطرح میکردند که سوریه تبدیل به بحران در سیاست خارجی ترکیه شده است ولی کمکم با نزدیک شدن به تحولات 2015 و 2016 میبینیم که سوریه تا چه حد، به اندازه کودتای 2016 برای تقویت مواضع سیاسی قدرت یابی آقای اردوغان و بازسازی نظام سیاسی در این کشور مهم بود و چه اندازه بر موازنه قدرت نیروهای داخلی در داخل ترکیه تاثیر گذاشت. بنابراین، با عنایت به استراتژی درونسازی مسائل سیاست خارجی از سوی اردوغان و همچنین وقوع چندین بحران در رویکردهای خارجی این کشور به ویژه در خاورمیانه عربی باید این نکته را مورد توجه قرار داد که رویکردهایی که ترکیه در سوریه دنبال میکند از یک استراتژی مشخص پیروی نکرده است."
"استراتژی نخست ترکیه بحث تغییر رژیم در سوریه بود، اما از سال 2014 یکی از موفقیتهای پیشرویهای میدانی ارتش سوریه بازنگری ترکیه در استراتژی اصلی خود نسبت به سوریه بود. آن هم گذار از تغییر رژیم بود. در حال حاضر و بعد از واردشدن ترکها در عملیاتهای نظامی مخصوصا عملیات نظامی شاخه زیتون و سپر فرات،، استراتژی ترکها گسترش نفوذ سرزمینی است، هم به قصد موازنه قدرت و هم به قصد موازنه تهدید. زیرا دغدغه ترکها در سوریه فقط محدود به یک بعد امنیتی نیست، بلکه سوریه بخشی از عمق استراتژیک آقای اردوغان در غرب آسیا یا خاورمیانه است. اهمیت مناسبات انرژی هم مطرح است. حتی طی یک کار مطالعاتی که در سال 2008 در ترکیه صورت گرفت، معلوم شد برای هاب انرژی شدن در منطقه، ژئوپلیتیک سوریه برای ترکها بسیار حائز اهمیت بود و در آن، از بشار اسد به عنوان مانع نخست در دستیابی به این هدف یاد شده بود. بنابراین، مسئله کردها تنها موضوع برای اتخاذ سیاستهای تهاجمی ترکیه نسبت به سوریه نیست. روندهای سیاست داخلی ترکیه هم بر سوریه تاثیرگذار بوده است. بخشی از امنیتی کردن مسئله کردی ناظر بر روندهای سیاست داخلی و انتخابات 7 ژوئن 2015 است که مانع از اکثریت حزب عدالت و توسعه در پارلمان از سوی حزب کردی دمکراتیک خلق بود که
ولی گل محمدی: "اگرچه ترکها در مسئله میدانی با محور روسیه – ایران همکاری کردند، اما در فرایند سیاسی و آینده سیاسی سوریه با ما و محور روسیه – ایران همکاری نخواهند کرد، بلکه مکانیسمهای ژنو مدنظر آنهاست."
یکی از زمینههای تقابل با چنین تحولی در سیاست کردی ترکیه، ورود به میدان تحولات سوریه به صورت نظامی و در نتیجه امنیتی کردن این معمای دیرینه بود. تیم آقای اردوغان با طرح مسئله کردی بسیج عمومی ایجاد کرد و از طرفی به تدریج به سمت ائتلاف با ملیگراها حرکت کرد."
"مسئله بعدی پناهجویان هستند. در حال حاضر حدود سه میلیون و هشتصد هزار پناهجو در ترکیه حضور دارند که اکثرا در شهرهای شرق و جنوب شرق ترکیه اسکان داده شدهاند. اینها هرچند در کوتاه مدت برای اردوغان یک دارایی راهبردی محسوب میشوند اما یکسری بحرانهای اجتماعی و اقتصادی در سوریه ایجاد کردند. در واقع با حضور این پناهجویان، یک نیروی کار ارزان قیمت در ترکیه شکل گرفته که بخشی از معضل بیکاری در این کشور هم مربوط به آنهاست. طبق برآوردها یک میلیون و چهارصد نفر از آنها نیروی کار هستند. از طرفی اگر در آینده نزدیک ترکیه بتواند منطقه حائل یا امنی در شمال سوریه ایجاد کند، این پناهجویان میتوانند تا حد زیادی بر دیپلماسی عمومی ترکیه تاثیر بگذارند. حتی در کمپهایی که زیر نظر سازمان ملل شکل گرفته، دیدگاه خوبی نسبت به دولت ترکیه وجود دارند."
"همچنین پناهجویان به عنوان اهرم فشاری در دست ترکیه در مقابل اتحادیه اروپا به حساب میآیند. در این رابطه اروپاییها با ترکیه قرارداد بسته بودند که 4.5 میلیارد یورو به ترکیه کمک کنند، اما تا الان حتی نصف آن از سوی قدرت های اروپایی و به ویژه آلمان به آنکارا داده نشده است. لذا موضوع پناهجویان در واردکردن کشورهای اروپایی در فرایند سوریه مخصوصا در فرایند سیاسی تاثیرگذار است. حتما ترکها از این اهرم نهایت استفاده را خواهند کرد."
"واقعیت این است که ترکها در طول تاریخ یک شریک ناتمام بودند، چه برای شرق چه برای غرب. از این رو نمیتوان بر روی شراکت راهبردی ترکیه حساب کرد. ترکها ابتدا سراغ امریکا رفتند، اما اوباما خیلی از طرحهای ترکیه در رابطه با یکسری عملیاتهای مشترکی که میتوانست در داخل سوریه انجام دهد، استقبال نکرد. سپس به اتحادیه اروپا روی آوردند، آنها نیز نه تنها با ترکیه همراهی نکردند بلکه از اواخر 2013 همراه با امریکاییها به سمت تقویت کردها گام برداشتند. و این به بحرانی در روابط ترکیه با قدرتهای بزرگ تبدیل شد. بعد از آن بود که ترکها به تدریج متوجه روسیه و ایران شدند. در ابتدا بعید به نظر میرسید که اینها بتوانند با هم کار کنند. اما در نشست دوم آستانه که روسیه و ایران ترکیه را به عنوان نماینده معارضه شناسایی کردند، این احساس شکل گرفت که ترکها میتوانند در فرآیند عملیاتی و میدانی با این محور کار کنند و موجبات اقدامات مشترک و شراکتهای راهبردی موقعیتی بین این سه کشور فراهم شد."
"اما نکته حائز اهمیت، این است که اگرچه ترکها در مسئله میدانی با محور روسیه – ایران همکاری کردند، اما در فرایند سیاسی و آینده سیاسی سوریه با ما و محور روسیه – ایران همکاری نخواهند کرد، بلکه مکانیسمهای ژنو مدنظر آنهاست. در حال حاضر نیز هم با واشنگتن و هم با بروکسل دارند کار میکنند. چندین بار با آقای جفری نیز گفتگو کردند. دلیل اصلی این رویکرد هم دو اختلاف اصلی ما با ترکهاست. یکی مسئله گذار سیاسی در سوریه است، اینکه چه قانون اساسی با چه موادی برای سوریه تدوین شود که در این رابطه هم با ما و هم با روسها اختلاف دارند و در عین حال همگرایی بیشتری با اروپاییها دارند و دیگری، مسئله آینده سیاسی آقای بشار اسد است. هرچند بحث تغییر رژیم مطرح نیست. مسئله بعدی این است که شاید با ادلب کار میدانی برای ما تمام شود اما برای ترکها این قضیه تمام شده نیست. ترکها سعی دارند با امریکاییها معاملهای را منعقد کنند که بتوانند مسئله المنبج و شرق فرات را حل نمایند. بنابراین، نقطه بعدی عملیاتی ترکها منبج خواهد بود. تلاش حداقلی ترکها این است که اقدام امریکا را در حمله یا عملیات جدید در منبج برای حمایت از کردها خنثی نمایند. در مجموع، من خیلی نسبت به آینده شراکت راهبردی ترکیه با محور روسیه-ایران خوشبین نیستم. اما فضای منطقهای شکل گرفته در شرایط کنونی که شاهد سردی در روابط ترکیه و آمریکا از یک سو و همکاری های سیاسی-میدانی هرچند مقطعی در میدان تحولات سوریه هستیم، می توان از ظرفیتهای ترکیه در شکل دهی به ائتلاف سه گانه به منظور جهت دهی به آینده تحولات منطقه بهره برداری کرد. درصورتی که دغدغه های امنیت ملی، منافع راهبردی و حساسیت های آقای اردوغان در سوریه و عراق را در تصمیمات اتخاذی و اعلانی خود در نظر بگیریم."
"آینده حضور میدانی و سیاسی ترکیه در سوریه تا حد زیادی تحت تاثیر تحولات میدانی خواهد بود. برای ترکها عملیاتها در سوریه تمام شده نیست. بنابراین استراتژی مشخصی وجود ندارد که بگوییم ترکها به چه سمتی خواهند رفت. اما ترکها میخواهند از چند سو دغدغههای اقتصادی، امنیتی، اجتماعی خود را در رابطه با سوریه تامین کنند. ترکها از مارس 2018 روی برنامه جامعی کار میکنند که با 2.2 میلیارد دلار سرمایه اولیه در شهرهای تحت کنترل ترکیه در شمال سوریه، بازسازی را شروع کنند، البته بدون هیچ توافق چندجانبه بین طرفهای درگیر در آنجا. با این اقدام، ترکها میخواهند مدل حکومتی کارآمدی را نشان دهند، که این امر بر مسئله پناهجویان و آینده حضور میدانی و فرهنگی ترکیه تاثیر میگذارد. لازم به ذکر است که ترکها در فرایند سیاسی نگاهشان بیشتر به سمت بروکسل و واشنگتن است. مسئله کردی و همکاری ما با ترکها بر سر کردها تحتالشعاع قرار گرفته است. این دیدگاه وجود دارد که ما با ایران در موضوع کردها هیچ توافق نظری نداریم. این حتما به نفع ما نیست."
"دو مسئله موثر تحت عنوان عدم قطعیت وجود دارد. یکی تمرکزگرایی و عدم تمرکزگرایی در سوریه است. با توجه به رشد نقش شوراهای محلی، هر زمان ممکن است بحث به سمت عدم تمرکزگرایی پیش برود. مسئله دوم آینده درگیریهاست. از این رو، سناریوی غالب متمرکز ماندن دولت مرکزی و کاهش درگیریهای میدانی است که میتواند صلح هرچند شکنندهای را فراهم آورد."
بخش سوال و جواب نشست
سوال: سناریوی آینده سوریه چیست؟
دکتر شوری: "به نظر میرسد تا دو سال آینده شرایط میدانی یا وضعیت نیروها چندان تغییر نخواهد کرد. با توجه به توازن نیروهایی که وجود دارد این که بگوییم دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد دشوار است."
سوال: آیا روسها به دنبال این نیستند که حضور ایران در سوریه را کمرنگ کنند؟
دکتر شوری: "به طور کلی حضور ایران در دوره انتقالی به برجسته بودن نقش روسیه در حل بحران کمک خواهد کرد و روسها دست کم در این دوره تلاش نخواهند کرد نقش ایران را محدود نمایند."
سوال: دستاوردهای روسیه در نشست تهران چگونه قابل ارزیابی است؟
دکتر شوری: "روسها به دنبال این هستند که برای کنترل و مدیریت شرایط از حداکثر ظرفیتهای دیپلماتیک استفاده نمایند. الان در حدود 3 میلیون دلار در روز هزینه نظامی دارند، نگهداشتن ایران و ترکیه به عنوان دو محوری که میتواند به حل به بحران سوریه کمک نماید برای روسها حائز اهمیت است. اساسا همین برگزاری اجلاس سهجانبه برای هر سه کشور و البته بیشتر برای روسیه یک پیروزی است. دستاورد موردی آن هم، همین بحث ادلب است که سعی دارند از هزینههای هنجاری و نظامی آن بکاهند تا آخرین بخش خاک سوریه نیز تحت کنترل دولت سوریه بازگردد."
سوال: این بحث مطرح است که پاشنه آشیل ما در سوریه بشار اسد است، آیا در صورت بروز اتفاقی برای بشار اسد ما جایگزینی برای آن داریم؟
دکتر رئوف شیبانی: "در مورد آینده اسد هم همه کار میکنند و همه سناریوها را درنظر میگیرند. اما بشار اسد به معنای واقعی کلمه به مثابه عمود خیمهای است که سوریه را فعلا سرپا نگه داشته است. اگر این عمود فرو بریزد ویرانی و نابسامانی و چیزی شبیه به افغانستان، لیبی یا سومالی اتفاق میافتد. و شرایط سختی را برای همه ایجاد میکند نه فقط برای ایران. اما واقعیت این است که آینده سوریهی بعد از بحران با آینده سوریه قبل از بحران کاملا متفاوت خواهد بود."
سوال: چرا باید روسیه را توجیه کنیم وارد بحث فلسطین شود؟
دکتر رئوف شیبانی: "بحث فلسطین در نگاه راهبردی ما جایگاه ویژهای دارد. الان فلسطین دست امریکا رها شده، بخش عمدهای از جهان عرب هم با آن همراه شده است و هر آن ممکن است به نتایج اسفباری بیانجامد که به ضرر روسیه هم خواهد بود. یارگیری جدیدی باید در منطقه در رابطه با موضوع فلسطین انجام شود. از قبیل اردن. اردن الان به شدت نگران است و احساس تهدید هویتی میکند. ما که ارتباط چندانی با اردنیها نداریم، اما روسها میتوانند این حرکت را انجام دهند. برای مثال ما با اروپاییها فصل مشترک داریم. این که اروپاییها در این رابطه، طرح امریکایی را وتو میکند فصل مشترک خوبی است. ما در قضیه فلسطین نمیخواهیم روسیه کنار ما بایستد، بلکه میخواهیم از یک کنشگر فعال در حمایت از اسرائیل کنار بکشد و نقش خنثی ایفا کند. البته روسیه تحت فشارهای نتانیاهو به سمت اسرائیل حرکت کرده است. لذا باید در این رابطه گفتمان شفافی با روسها انحام شود."
