پوریا هاشمی
انسان موجودی «تلقینپذیر» است که در مسیر جبر تاریخی تا رسیدن به جامعه بی طبقه به حرکتی دائمی و بیوقفه ادامه میدهد اما امکان دارد تحت تأثیر «تلقین» و «سلطه» ساختارهای سرمایه داری به «ابزار» تولید آمیخته شود و در ضمن از «خودبیگانگی» به کالایی دمدستی در جهت افزایش سرمایه طبقه بورژوا تغییر ماهیت دهد. گزاره ذکرشده بنیان مفهومی منظومه اندیشه مارکس را میسازد که بر دستگاه تبیینی-تحلیلی نظریه مارکسیست در «فهم» پدیده های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی رفتارشناسی فردی -جمعی تأثیرگذاری اساسی داشته است . پدیده دین و مذهب حضوری تقریبا همیشگی در اکثر جوامع «غرب» و «شرق» داشته و پیوند تنگاتنگی که در طی تاریخ با نهادهای فردی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه برقرار میکند براهمیت این مقوله افزوده است؛ از نظر مارکس دین و مذهب همواره متغیری «ثابت» و پراهمیت در تحلیل و فهم سازوکار «حفظ» و «توجیه» دولت بورژوا بشمار میآید؛ آموزه های بدبینانه او و تشبیه دین به مادهای «افیونی» که سرمایه داران برای تزریق «خماری» بر روان توده ها استفاده میکنند در ذهنیت سازی «منفی» انقلابیهای بلشویک در روسیه موثر واقع شد؛ چه آن زمان که برای برهم زدن حاکمیت «تزارها» شور انقلابی داشتند و چه زمانی که در دولت شوروی بر حاکمیت سیاسی روسیه و اقمارش چنبره زده بودند. یادداشت حاضر تلاش میکند تا با بررسی شکلگیری زمینه های رویکرد منفی بلشویک ها در مورد دین و مذهب در جامعه روسیه با بهرهگیری از منابع معتبر روسی و لاتین رویکرد و برنامههای دولت های مختلف شوروی در ترویج «الحاد مذهبی» کنکاش نماید.
پرچم شکسته مذهب در دست تزارها
استمرار حکومت تزارها مدیون حمایتهای همه جانبه ای بود که قاطبه روحانیون کلیسا ارتدوکس از سلسله پادشاهان خاندان رومانف ها داشتند. «شورای سلطنتی کلیسا» نماد این حمایت بود که از دولت بودجه کلان میگرفت، در مناصب بالای حکومتی و در نقش مشاور با چندین نماینده حضوری همیشگی داشت و اسقف های اعظم نیز به جبران این الطاف حاکمیت تزاری مردم را به اطاعات کامل از حکومت تشویق کرده و باج های ارزشمندی از هدایا و پول نقد به دربار تزار هدیه میدادند. «ژان سرگیف» یکی از همان اسقف های بانفوذ در دربار تزارهاست که اعتقاد داشت: «تزار باید حاکم مطلق باشد و هرگز افکار دموکراسی را نپذیرد و مقتدرانه با هدایت های الهی بر روسیه حکومت کند». حمایت های بی دریغ کلیسا و اسقف ها رده بالا برای حکومت دلگرمی کافی بود تا در برخورد با اکثریت مردم فقیر آن روزهای روسیه که بیشتر کشاورز و کارگر بودند بی محابا عمل کند و با تبلیغ حمایت روحانیون از دستگاه حس ارادت مذهبی مردم را برانگیخته و اعتراضات را در نطفه خفه کند.
[1]
(جلسه مشورتی شورای سلطنتی کلیسا با نمایندگان تزار در مصلی کلیسا مسکو ، سال 1917 م.)
در دوره ده ساله پایانی سلسله تزارها نفوذ کشیش ها در سیاست های «حکومت» و «ارتش» بیشتر به چشم میخورد؛ فرزند پسر نیکولای دوم آخرین پادشاه سلسله رومانف ها بدلیل بیماری ناشناختهای با خطر مرگ مواجه شد و او برای حفظ و استمرار تاج و تخت از هیچ تلاشی چشم پوشی نکرد اما طبیبان دربار دست از پا درازتر نتوانستند «الکسی» را درمان کنند. حالا او ناامید بود و به دامان کشیش ها، قدیسان و جادوگران پناه برد تا شاید با استفاده از قدرت ماورایی فرزندش را از بیماری برهانند و خیالش را برای آینده پادشاهی آسوده نمایند. کشیش ها فردی را پیشنهاد میکنند که با ورود به دربار فصل جدیدی از قدرت روحانیون کلیسا در سیاست روسیه را رقم میزند.
(راسپوتین در کنار مقامات ارشد ارتش تزاری ، سال 1910 م.)
«راسپوتین» چهره مرموزی است که در سنتپتزریورگ به پیشگویی و علاج بیماران شهرت یافته بود؛ به دربار دعوت شد تا برای فرزند نیکولای کاری کند؛ با شگفتی او توانست بیماری الکسی را بهبود ببخشد. معجزه یا شعبده، هیپنوتیزم یا شانس
[2] آنقدر اهمیت ندارد، اتفاق اساسی نفوذی بود که پس از این رویداد یک کشیش پیدا کرده بود به حدی که با مقدس جلوه دادن خود و جایگاهی که پادشاه به او بخشید به تمامی امور تسلط یافت و با اعتماد و گمان اخرین تزار که: «راسپوتین میتواند با دعا و پیشگویی سلسله رومانفها را حفظ نماید»، بر تمامی امور تسلط یافت.
[3] این اتفاق موجب تشدید تصویر سازی «منفی» کلیسا در ذهن انقلابیهای بلشویکی شد که تاکید میکردند مهمترین عامل حفظ «وضع موجود» روحانیان و قدیسان هستند؛ هرچند پس از رویداد انقلاب در روسیه برخی روحانیون مدعی بودن که از ابتدا با تزار مشکل داشتند و حتی هدایای او را هم نمیپذیرفتند.
انزوای کلیسا و ترجمان کمونیستی از جامعه
بلشویک ها دو آتیشه بر این اعتقاد پافشاری داشتند که «خانواده» و «کلیسا» دو عامل بنیادینی هستند که بسان سدی محکم در برابر حرکت جامعه بسمت آرمان های اشتراکی براساس مدل «لنینیسم» عمل میکنند. تلاشها برای نابودی این دو رکن آغاز شد اما خیلی زود پروژه سوسیالیزه شدن خانواده ناکام ماند و بلشویک ها برای تضعیف قدرت کلیسا ارتدوکس که پیوند قوی با زمین داران، ثروتمندان و حتی بخش عمده ای از مردم مذهبی داشتند آستین های تقابل را بالا زدند. علاوه بر سابقه منفی کلیسا در ذهن انقلابیون مهمترین دلیل برای توجیه ضدیت با دین، «جامعه گرایی» بود که کمونیست ها از آن حرف میزدند؛ مرحله ای که با گذر از آن باید همهی اعتقادات و نظام ارزشی فرد از خود و جهان پیرامونی با «دگرگونی» تبدیل به وضعیتی میشد که سوسیالیسم ترسیم میکرد در حالیکه مذهب ارتدکس اساسا با این «تغییر» مشکل داشت.
(غارت نمادهای مذهبی از کلیسا توسط انقلابیهای بلشویک پس از سرنگونی تزار، سال 1918 م.)
روسیه جامعه ای روستایی- پیشه وری بود که سیستم پرداخت دستمزد مشخصی نداشت. فئودال ها بر اساس منفعت شخصی به کارگران و کشاورزان روبل میدادند و مردم تحت سلطه به این وضعیت عادت کرده بودند. بلشویک ها رشد صنعتی روسیه را در تلاش همگانی و تساوی برابر سرمایه میدانستند که دولت کمونیستی ضامن اجرای این پیمان عمومی نانوشته معرفی شد تا دولت فرایند رسیدن به جامعه بی طبقه را طی نماید. اما جامعه فئودالی قبل از شورش بلشویکی تحت تأثیر دین و آموزه های کلیسا بیش از آنکه به زمین وابسته باشد در آسمان سیر میکرد و سلطه فئودال ها را در چارچوب امری الهی برای تحقق معنویت توجیه و مردم را به رضایت و تسلیم نسبت به وضع موجود دعوت میکرد
[4].
(تجمع دانش آموزان با شعارنوشتههایی در نفی دین و کلیسا، سال 1930 م.)
با روی کار آمدن بلشویک ها دیگر تاب تحمل یکنهاد پرقدرت در کنار دولت وجود نداشت و همه چیز باید در جامعه سوسیالیستی انحلال مییافت چون فقط آموزههای «سوسیالیستی» باید جایگزین هر ایدئولوژی دیگری و بهویژه دین میشد. اولین اقدام آنها با تأسیس دولت شوروی منحل کردن «شورای سلطنتی» بود تا ضربهای به سازمانیافتگی کلیساها در «نفوذ» و «تسلط» به جامعه باشد و در مرحله بعدی تمام مظاهر و نمادهای مذهبی ازجمله کلیساهای ارتدکس و عبادتگاه های ادیان دیگر یا «تعطیل» شد یا به «موزه» تغییر کاربری داده شد. علیه ده هزار کشیش و پدر روحانی در سراسر روسیه بنام خلق اعلامجرم شد درنتیجه از کار تبلیغ و اداره کلیساها «اخراج» شدند و دو هزار نفر از میان آنها که به ابراز ارادتشان به تزار اصرار داشتند چسبیده به دیوارهای زندان شبانه «تیرباران» شدند
[5].
(پوستر تبلیغاتی نشاندهنده مقابله کشیشها با توسعه صنایع با این مضمون: مبارزه با دین مبارزه برای سوسیالیسم است، سال 1930 م.)
اما ازنظر سردمداران انقلاب این میزان برخورد خشونتآمیز برای ریشه کن کردن وابستگی مردم با کلیسا کافی نبود ازاینرو با تأسیس دولت شوروی انقلابی های دولتمدار «ضدیت با کلیسا» را با جایگزینی «انگارههای سوسیالیستی» در محتوای درسی گنجاندند؛ همزمان هم دانش آموزان را از مقاطع تحصیلی مختلف به شکل مهندسیشده تربیت میکردند و از آنها برای «اثرگذاری» افکار خانواده هایشان نیز بهره میبردند، تجمع و راهپیمایی های که هرازگاهی با امر مقامات بالای حزب کمونیست به مسئولین مدرسه دیکته میشد دانشآموزان را «وادار« میکرد که به شکل سازمانیافته با شعارنوشتههایی- بهعنوان نمونه بر روی آنها نوشته بود : «پدر و مادر جشن کریسمس (مناسک مذهبی) را کنار بگذارید»، «معلمان ما را پرورش میدهند نه خدا»- راهی خیابان ها شوند و از آن در تلویزیون ها و رسانه های تصویری برای تأثیرگذاری بر ذهن افکار عمومی بهره برداری تبلیغاتی میکردند
[6].
سرکوب وحشیانه یا استفاده ابزاری از کلیسا؟
زمزمه ای در بین انقلابیون بلشویکی بود که برای تحقیر کلیسا بکار میرفت: «بر تابلوهای کلیسا ادرار کنید و بخندید» از همین ضربالمثل کوتاه میتوان میزان عناد علیه کلیسا را بهوضوح متوجه شد دولتی هم که از همین انقلابیون در سال 1920م. در قالب اتحاد جماهیر شوروی روی کارآمد با همین غلظت علیه کلیسا و مسیحیت عمل کرد اما یک رویداد بینالمللی بزرگ –جنگ جهانی دوم- سبب شد تا استالین برای تهییج مردم و جلب حمایت های مذهبی میهنی به فکر احیای جایگاه کلیسا در افکار عمومی روسیه بیفتد. استالین در 4سپتامبر 1943 با سه اسقف اعظم: استرا گورادیکی، سیسمانسکی، یاروشویچ در کاخ کرملین دیدار کرد و 4روز بعد شورای اسقف روسی با همین سه اسقف که از تبعید شدن جان به در برده بودند تشکیل شد
[7]. 22هزار کلیسا که در حالت تعطیلی کامل بسر میبرد دوباره ناقوس هایشان به صدا درآمد و کشیش های خوششانس که در دام اعدام یا تبعید دستگاه سیاسی امنیتی روسیه شوروی نیفتاده بودند و در گوشه ای به شکل مخفیانه زندگی میکردند مجدد فرصت یافتند تا در جمع مردم و سربازان از معنویات و عشق در مذهب ارتدکس روسی بگویند، تودهها را دعوت کنند تا به دولت کمک ها مادی دهند و حتی در لباس نظامی خود در جنگ علیه نازی ها حاضر شوند.
[8]
(دعای کشیشها برای سربازها پیش از اعزام به جبههی جنگ علیه آلمان، سال 1940 م.)
جنگ جهانی تمام شد و استالین هم مرد اما دیگر چرخ روزگار برای کلیسا مثل قبل نچرخید؛ سیاست های شوروی به رویکردهای سلبی و خشن اولیه بازگشت و سرکوب کشیش ها ،تعطیلی کلیساها و مدارس دینی بار دیگر به دلیل ترس از به قدرت گرفتن مراکز دینی با شدت تکرار شد. دولت خروشچف تدریس آموزههای دین در منازل و مدارس را ممنوع اعلام کرد و برای سرپیچی از این دستور مجازات های سنگینی ازجمله کار در اردوگاه های اجباری تعیین نمود. با گذر زمان فشار دولت افزایش یافت نمایشگاه ها، تبلیغات های تلویزیونی و متن کتب درسی همه و همه در راستای تلقین الحاد کمونیستی توده های زیردست اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت خروشچف معتقد بود با تدریس مباحث علمی و مطالعه دانش طبیعت دیگر جایی برای خدا، متافیزیک و معنویت نباید بماند این باور خروشچف در قالب یک طرح سیاستی به همه نهادهای دولتی ابلاغ و اجرا شد.
[9]
(پوستر تبلیغاتی برای ترویج الحاد و نفی دین با این مضمون که در فضا خدا وجود ندارد، سال 1975 م.)
برژنف با توطئه و همکاری دستگاه امنیتی روسیه توانست خروشچف را کنار بزند و خود بر منصب ریاست حزب و مقام اداره کشور روسیه بنشیند. او در عملکرد و موضع نسبت به دین و کلیسا شباهت ها و تفاوتهایی با سران قبلی دولت شوروی داشت: او نمیخواست قدرتی موازی و رقیب با دولت وجود داشته باشد تا مردم را علیه آموزه های سوسیالیستی حزب کمونیست بشوراند اما برژنف بیخیال بهره کشی از پتانسیل کلیسا در راستای بلندپروازی های شوروی در جنگ با غرب هم نشد؛ او اجازه داد برخی کلیساها باز شود اما مشروط. اسقف ها و کشیش ها باید به شورای مذهبی که استالین تأسیس کرده بود و زیر نظر دولت نفس میکشید قول میدانند که علیه آموزه های سرمایهداری و آمریکا تبلیغ میکنند و حداقل ارتباطی با کلیساهای کاتولیک روم و واتیکان نداشته باشند. مداخله دستگاه امنیتی و دیکته کردن اینکه روحانیون چه بگویند و چه نگویند کمکم باعث شد اعتبار کشیش ها در نزد مردم دچار خدشه شو.
[10]
گورباچف خطر فروپاشی را حس کرد و سعی داشت با زنجیرهای از اقدامات سیاسی- اقتصادی جماهیر شوروی را از دره سقوط دور کند اما همان اقدامات و توطئه های خارجی منجر شد تا نام او بهعنوان آخرین رئیسجمهوری شوروی در تاریخ ثبت شود. گلاسنوست که به مجموعهای از برنامه ها برای ایجاد فضای باز سیاسی اشاره داشت به کلیساها اجازه میداد بعد از سال ها فشار این امکان را پیدا کنند تا فعالیت های خود ازجمله غسلتعمید، انتشار و توزیع کتاب و وعظ های معنوی را با استقلال بیشتری نسبت به سایر دوره ها انجام دهند. این فضای تنفس کلیساها البته از سال1987 با دستور دولت بر سانسور نشدن مقالات دینی در روزنامه های روسیه آغاز شد. گورباچف میخواست با احیای مذهبی اصلاحات اجتماعی را تسهیل ببخشد از اینرو پیشنویس قانون آزادی مذهب تدوین شد که روند تصویب زودهنگام آن تحت تأثیر فشار غرب و روسای جمهوری روسیه و امریکا بود. ریگان از گورباچف خواسته بود که دیگر کسی به خاطر ایمان مذهبی سرکوب نشود و روسیه برای اثبات تغییر و تمایل به ارتباط با جهان هرچه سریعتر از سرکوب کلیسا امتناع ورزد.
[11]
فرجام سخن
دولت شوروی بر اساس آموزه های مارکسیسم-لنینیسم «دین آسمانی» را «دشمن» سرسخت و «مانع» بزرگ سر راه تحقق آرمان های سوسیالیستی تلقی کرد؛ دههها به روش های گوناگون کلیسا را سرکوب کرد و با ممنوعیت آموزش و تبلیغات دینی گمان میبرد که میتواند الحاد را جایگزین روحیه مذهب گرایی تودهها کند. دولت در دوره هایی از زمان که نیاز به تشویق مردم به جنگ داشت یا نیت مبارزه تئوریک با غرب داشت به کلیسا میدان داد اما بازهم درنهایت از ترس اینکه کلیسا به یک قدرت موازی در جامعه تبدیل شود جلوی فعالیت های مذهبی ایستاد زیرا اساساً شوروی از حضور هر رقیبی در صحنه اجتماع میترسید. دهها برنامه های ضد دینی دولت نتوانست جامعه را از دین بزداید و در دوران پایانی حاکمیت شوروی علاقه مردم به دین همچنان حفظ شده بود بااینکه چند نسل از ابتدای انقلاب بلشویکی میگذشت. شکست برنامه های ضد دینی شوروی بار دیگر نشان داد مبارزه زورگویانه با هر آنچه که جزو هویت تاریخی یک ملت است جز شکست نتیجه ای نخواهد داشت؛ دین و مذهب ستون فقرات هویت فرهنگی و تاریخی روسها بود هرچند در دوران تزارها کلیساها به ابزاری در دست خانواده رومانف ها تبدیل شده بود.
[1] https://www.mk.ru/social/2017/12/07/kak-cerkov-svergla-carskuyu-vlast-istorik-otkryvshiy-pravdu-boitsya-udara-toporom.html
[2] https://tass.ru/obschestvo/3876818
[3] https://rg.ru/2016/04/28/kakova-rol-grigoriia-rasputina-v-padenii-rossijskoj-imperii.html
[4] https://religionandpolitics.org/2018/10/16/russias-journey-from-orthodoxy-to-atheism-and-back-again/
[5] https://orthochristian.com/72154.html
[6] https://orthochristian.com/68293.html
[7] https://www.rbth.com/history/331371-stalin-orthodox-church
[8]https://www.pearsonschoolsandfecolleges.co.uk/AssetsLibrary/SECTORS/Secondary/SUBJECT/HistoryandSocialScience/PDFs/A%20Level%202015/Chapter%20updates/Pages%20from%20A%20Level%20History%20Modern%20Russia%20watermarked%20Refinery%2004-08-2016.pdf
[9] www.loc.gov/exhibits/archives/anti.html
[10] Виктор, Цешковский(2013), Pусская Православная Церковь в эпоху правления Брежнева (авторская редакция), http://history-mda.ru/publ/3137_3137.html.
[11] https://nypost.com/2015/05/17/reagans-religious-plea-to-gorbachev-revealed/