
فئودر لوکیانف، سردبیر نشریه روسیه در سیاست جهانی
سیاست خارجی روسیه در سال 2018: چالش ها بیش از موفقیتها
ترجمه اختصاصی ایراس
3 بهمن 1397 ساعت 8:42
مناره مخروطی کلیسای جامع سالسبری، بلندترین بنای قرون وسطایی انگلستان که الهامبخش ویلیام گلدینگ برنده جایزه نوبل ادبیات برای خلق مهمترین اثرش بوده است، میتواند به منزله نماد سیاست خارجی 2018 باشد. داستان مبهم مسمومیت سرهنگ سابق اطلاعات نظامی روسیه و دخترش در سالسبری، که هیچکس از موضع عقل سلیم توضیحی برای آن پیدا نمیکند، بر روابط روسیه و جامعه غربی تاثیر نهاد و فضای بیسابقهای از همبستگی سیاسی و دیپلماتیک را علیه روسیه برانگیخت.
«او افکار پنگل را به قدری واضح میخواند که انگار روی پیشانیاش نوشته شده بود: «از آنجایی که کلیسای جامع، فاقد فنداسیون است، دیوانگی جوسلین مقدس [سبب خواهد شد] پیش از آنکه صلیب را بر فراز آن (کلیسا) قرار دهند، فرو بریزد».
ویلیام گلدینگ، «مناره مخروطی»
مناره مخروطی کلیسای جامع سالسبری، بلندترین بنای قرون وسطایی انگلستان که الهامبخش ویلیام گلدینگ برنده جایزه نوبل ادبیات برای خلق مهمترین اثرش بوده است، میتواند به منزله نماد سیاست خارجی 2018 باشد. داستان مبهم مسمومیت سرهنگ سابق اطلاعات نظامی روسیه و دخترش در سالسبری، که هیچکس از موضع عقل سلیم توضیحی برای آن پیدا نمیکند، بر روابط روسیه و جامعه غربی تاثیر نهاد و فضای بیسابقهای از همبستگی سیاسی و دیپلماتیک را علیه روسیه برانگیخت. تقریبا تمام دولتهای متحد لندن و مهمتر از همه ایالات متحده، دست به اقدامات جدی علیه مسکو زدند؛ هرچند مناقشه روسیه و بریتانیا به طور رسمی بر آنها تاثیر نگذاشته بود.
طرح این مباحث در سطح سازمانهای بینالمللی از قبیل سازمان منع سلاحهای شیمیایی یا ساختارهای سازمان ملل متحد، برای روسیه موفقیت خاصی در بر نداشت. مسکو بر پایبندی به رویههای پذیرفتهشده بینالمللی اصرار میورزید. با این حال، زمانی که در سازمان منع سلاحهای شیمیایی دیدگاه غیرروسی غلبه داشت، این ساختار را به دلیل آنکه تصور می شد بر اساس نظرات برخی کشورها عمل میکند، غیرمستقل مینامیدند. همانگونه که پیشتر نیز در رابطه با سازمانهای بینالمللی ورزشی روی داده بود (رسوایی دوپینگ) - مسکو، دست کم در حد حرف هم که شده، عینیت و مشروعیت آنها را مورد تردید قرار داد.
در اینجا بحث این نیست که چه کسی محق است، چه کسی در این مسمومیت عجیب و غریب مقصر است، آیا اقدامات تحریکآمیز در این ماجرا نقش داشته، و آیا غیرحرفهایگری فاحشی روی داده یا اتفاق پیچیدهتر افتاده است. درک چیزی ممکن نیست. با این حال، نتیجه آن شد که روسیه آسیب دیده و ابزار بینالمللی موجود در حال کاهش است.
سال 2018 برای سیاست خارجی روسیه مقطع خاصی شده است. در سالهای 2014 و 2015 به این سیاست، که در دوران پیش از آن در نتیجه روابط خصمانه و رو به افول ولی در عین حال معمولی با غرب خرد شده بود، تکانه استرسآلودی داده شد. بحران اوکراین و انتقال مناقشه روسیه با ایالات متحده و اتحادیه اروپا به مرحله حاد و همچنین تغییر اجباری تمرکز بر شرق و جنگ سوریه، مجددا مجموعهای از اولویتها را تغییر داده و روابط با جهان خارج را دستخوش تحول کرد. نتایج دوره اخیر را میتوان متفاوت ارزیابی کرد، با این حال، اینکه رفتار روسیه در عرصه بینالمللی فعال و پر انرژی بوده، کاملا درست است. به خصوص که این امر نیز، دستاورد اصلی عملیات سوریه بود، به طوری که مسکو از حلقه بسته و محدود امور پساشوروی آزاد شد و خود را به عنوان یکی از بازیگران کلیدی جهانی مطرح کرد و قابلیتهای خود را گسترش داد. این امر موجب شد که سایرین نسبت به آن با توجه بیشتری برخورد کنند.
سوریه به منطقه موفقیت روسیه تبدیل گردید. هنگامی که عملیات نظامی آغاز شد، حتی افراد بسیار خوشبین بعید بود بتوانند تصور کنند که روسیه طی سه سال به عنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین قدرت در خاورمیانه به رسمیت شناخته خواهد شد. ترکیب ماهرانهای از استحکام و انعطافپذیری، استفاده از نیروی نظامی، مهارت دیپلماتیک و توانایی سیاسی در کنار یک وظیفه استراتژیک مشخص (حفظ قدرت در دمشق)، ثمرات خود را به بار آورد. با وجود شعلهور شدن دائمی کشمکشها، فضای کلی انفجاری و روابط بسیار متفاوت بین بسیاری از طرفهای درگیر، مسکو همچنان برنامه اقدامات خود را کاملا با موفقیت اجرا میکند.
جزء مهم موفقیت ما سیاست مبهم و ناپیگیر دیگر بازیگران و در وهله نخست، ایالات متحده بود. اما استفاده از لغزشهای دیگران یک تاکتیک قانونی است که نیاز به مهارت و ورزیدگی دارد. این واقعیت که در سال گذشته، سیاست روسیه با چالشهایی مانند استفاده از سلاحهای شیمیایی، عملیات ترکیه در عفرین، برخوردهای شکلگرفته در اطراف ادلب و انهدام هواپیمای روسی در زمان حمله نیروی هوایی اسرائیل مواجه شده است، این اعتماد به نفس را ایجاد میکند که در این راستا، در ادامه نیز همه چیز به خوبی رقم خواهد خورد. افزون بر این، این موفقیتها به تقویت مواضع روسیه در خاورمیانه منجر میشوند. بدون دستیابی به دستاوردهای سوریه، بعید بود چنین روابط مفید و سودمندی با عربستان سعودی و اوپک ایجاد شود، البته تقاضای رو به رشد برای ایفای نقش روسیه در این منطقه هم اتفاق نمیافتاد. با این حال، سوریه استثنا است. در سایر جهات همه چیز تا این اندازه مسرتبخش نیست.
روحیه افسردگی در غرب مرزهای روسیه در حال گسترش است. بخشی از آن، با تغییر و تحولات آزاردهنده داخلی دولتهای طراز اول منطقه مرتبط است، جایی که چشمانداز سیاسی در مقابل چشمانمان تغییر میکند. امروزه دولتهای موثر و کارآمد عملا در هیچ کشوری وجود ندارند، نه در کشورهای جهان کهن و نه در جهان جدید. با این حال، مشکلات روابط روسیه با آنها، به این مورد ختم نمیشود.
سال 2018 به تلاشها برای ایجاد ارتباط موفق با دونالد ترامپ پایان داد. یک خط منحنی نقطهچین ایجاد شد. واشنگتن همواره نشان داده است که روابط با مسکو برای آن، امری ثانویه و درجه دو محسوب میشود. تلاش پیوسته رهبری روسیه برای برقراری ارتباط مستقیم با ترامپ باعث به ثمر نشستن میوه دیررسی در تابستان در هلسینکی شد. اما معلوم شد این میوه به شکل غیر قابل تحملی ترش است. مذاکرات با یک کنفرانس مطبوعاتی نابه سامان و به دنبال آن رسوایی فجیع در آمریکا پایان یافت.
در نتیجه، حتی موارد کاربردی اندکی که مورد بحث قرار گرفتند، به سادگی کنار نهاده شد و سنگ تنها بر سر یک موضوع شكست، این که آیا ترامپ وابستگی شرمآور و تحقیرآمیزی نسبت به پوتین نشان داده است یا نه. رئیس جمهور روسیه عملا در جریان بخش عمومی نشست، پیشروتر دیده شد. اما این امر اثر ناخوشایندی به جای نهاد و آن اینکه در مابقی سال ترامپ ناگزیر شد ثابت نماید تا چه حد بیاعتنا و تحقیرآمیز با روسیه و رهبر آن برخورد میکند. تا اینکه وقتی رهبر آمریکا مذاکرات اعلام شده با پوتین را از طریق توییتر تقریبا یک روز و یک ساعت پس از تأیید عمومی مبنی بر برگزاری مذاکرات، لغو کرد، تعریف و تمجید از وی در بوئنوس آیرس آغاز شد.
اگر ما موضوع پرستیژ و قواعد آداب معاشرت را کنار بگذاریم، به خود خودی نبود دیدار و ملاقات خسارت خاصی به این روابط وارد نمیکند، زیرا مشخص است که هیچ موضوعی برای بحث وجود ندارد. گرز جادویی - موضوع ثبات استراتژیک و کنترل تسلیحات مرتبط با آن- از دست خارج میشود. ایالات متحده قصد دارد از تعهدات در تمام جهات شانه خالی کند، یا حداقل تا آنجا که امکان دارد، بتواند آنها را تسهیل نماید (دوجانبه به جای چندجانبه، یکجانبه به جای دوجانبه). در حالت ایدهآل، این اقدام میبایست انگیزهای برای مباحث جدید در مورد قوانین مربوط به طرز کار زرادخانههای هستهای (به جای مدل منسوخ قرن گذشته) باشد، اما درکل تمایلی برای همفکری دیده نمیشود و در اصل اعتمادی وجود ندارد. در کل همه اینها برای ترامپ جذاب نیست. جان بولتون، تنها مقام ارشد آمریکایی است که به مسئله هستهای توجه نشان می دهد، اما به طور اصولی او دشمن سرسخت کنترل تسلیحات است و فعلا هیچکس از جمله خود او، مدل دیگری را ارائه نکرده است.
در نبود این مورد که حلقه پیوند اصلی روابط روسیه و آمریکاست، مابقی مناسبات از هم پاشیده میشود. در حوزه اقتصادی که برای ترامپ مهم است، روسیه نقشی ایفا نمیکند. به لحاظ سیاست داخلی، این عاملی فوقالعاده زهرآگین است - اگر زمانی هم ترامپ امیدوار بود که با کارت روسیه به نفع خود بازی کند، مدتهاست که این امید را کنار نهاده است. چرا که او هیچ دلیلی برای سعی در عادیسازی روابط با مسکو ندارد. موارد بعدی در انحصار کنگره است، که همه چیز در آنجا خطی است.
چنین حالتی به خودی خود تأسفآور است. اما غمانگیزتر از آن، چگونگی برخورد روسیه با آن است. این برخورد احساسی از ناتوانی رو به زوال را ایجاد می کند: مسکو در هر لحظه آماده است تا به طور سازنده پاسخگو باشد، فقط تماس بگیرید. فروتنی واقعی با پوسته خارجی آن در تضاد است. اگر از خط مشی سیاست خارجی بیپاسخ در ارتباط با غرب صحبت نکنیم، آتشبازی واکنشهای بیباکانانه عمومی شاید برای مخاطب داخلی موثر باشد، اما به ویژه برای یک مخاطب خارجی قابل درک نیست.
تضاد برجسته دیگر، ادراک سیاست روسیه در خارج و داخل است. در داخل، لفاظیهای تهاجمی دفاعی که استتارکنندهی اقدامات آشتیجویانه صبورانه است غلبه دارد، و از خارج روسیه به عنوان یک دولت پرخطر که نابودکننده هر آنچه در اطراف آن است، به تصویر کشیده میشود. در انبوهی از سرزنشها و اتهاماتی که علیه مسکو صورت گرفته، تشخیص اراجیف هدفمند از حقیقت و پارانویای صادقانه از فشار آگاهانه غیرممکن است. اما باید تصریح کرد که این خط مشیء دفاعی که روسیه برگزیده - «که ما چیزی از آن نمی دانیم، اما شما آن را ثابت میکنید»- کارگر نمیافتد. ضمنا نه فقط با شرکای غربی[به طور کلی].
روند سیاسی آشفته در اتحادیه اروپا منجر به تغییر مواضع آن به نحوی که برای روسیه سودمند باشد نمیشود. اروپا دوباره متولد شده است، تنها فرایندی مخالف روند معمول پیدا کرده است – از پروانه، شفیره (حشرهای که هنوز فاقد حرکت و تغذیه است و یا بدون پیله و یا در پیله قرار دارد) جدیدی تشکیل شده است، که بعدا ممکن است به شکل موجود دیگری سر از تخم بیرون آورد. شفیره با مشکلات خارجی مواجه نیست، گرچه از نظر اینرسی نیروی جاذبهای را حفظ میکند و در نتیجه بر جهان پیرامون خود تأثیر میگذارد. به هر حال، در وضعیت انتقالی فعلی، اروپا صرفا مستعد بیهزینهترین خط مشیء نسبت به روسیه، یعنی حفظ وضع موجود است. این امر در عمل، به معنای حفظ اجماع تحریم و روابط اقتصادیای است که با آن مخالف نباشد. نوسانات در اتحادیه اروپا از کشورهای به شدت ضدروسی بالتیک و لهستان تا کشورهای متمایل به روسیه مثل ایتالیا و اتریش، در واقع هیچ چیزی را نه در این سو و نه در آن سو تغییر نمیدهند.
اصل این است که به رغم تمام مشکلات موجود در روابط بین دو سوی اقیانوس اطلس، هیچ پیششرطی برای رهاشدن اروپا از نفوذ آمریکا و تشکیل یک خط مشیء مستقل در سطح جهانی به طور کلی، و به طور خاص در رابطه با موضوع روسیه وجود ندارد. برعکس، به نظر میرسد، حساسترین لحظه تقابل و رویارویی بین اتحادیه اروپا و آمریکا سپری شده است. جنگ تجاری رخ نداده، هزینههای دفاعی پر سر وصدا، افزایش مییابند، خشم و آشفتگی بر سر معاهده هستهای ایران پس از از بین رفتنش ناپدید شده است و سیاست سرسختانه ترامپ در رابطه با چین هر چه بیشتر برای اروپاییها قابل درک میشود. همانند نگرش سرسختانه نسبت به روسیه. البته در رابطه با موضوع معاهده منع موشکهای میانبرد و کوتاهبرد هم، هیچ مخالفتی حتی از ناحیه اروپا نسبت به ایالات متحده صورت نگرفته است.
اوکراین جوهره ناامیدی باقی مانده است. این واقعیت که تمام تلاشها برای ایجاد ثبات به بنبست رسیده امر تازهای نیست. حادثه تنگه کرچ نشان داد کلید مکانیزم جهانی تشدید اوضاع، در دست روسیه نیست. از آنجا که مسکو و سایر نقاط جهان، مرزهای سرزمینی و دریایی در منطقه را متفاوت میبینند، هر گونه اقدام تحریکآمیز به طور خودکار برای اوکراین سودآور است، حتی اگر حامیان آن انگیزههای سوداگرانه کییف را دریابند. و در ادامه، موضوع صرفا حمایت و دامنزدن به احساسات ضدروسیه در غرب است. طرف اوکراینی باید بداند، [و حتما] واقف است چنانچه جنگ تمام عیاری را برانگیزد، این امر میتواند به معنای آمادگی روسیه برای وارد عمل شدن بدون هیچگونه ملاحظهای باشد. بنابراین، بازی در لبه مرز ادامه خواهد یافت تا جایی که حتیالمقدور مسکو را فرسوده کرده و آن را ناگزیر به انجام اشتباه نماید.
قطعا هنگام آغاز عملیات، روابط با دیگر همسایگان مهم هم حسنه میشود. قزاقستان، بلاروس، ارمنستان - همه این کشورها گرفتار فرایندهای پیچیده داخلی خود هستند و تغییر و تحولات اجتنابناپذیر به نظر می رسند. مانند اجتنابناپذیری بازنگری روسیه بر مدل روابط با آنها. همانطور که نمونه ارمنستان ثابت کرد که تغییر نخبگان حاکم و رهبر، روند ایجادشده را در معرض خطر قرار میدهد و به نظر میرسد در این صورت، تمام روال معمول به خطر میافتد.
هنگام به نظاره نشستن شرق، تصویر امیدوارکنندهتری نمودار میشود. در این جا هم در تمام جهات به قدر کافی مشکلاتی وجود دارد، اما، بر خلاف بردار غربی، پویایی و تحرک در این راستا دیده میشود. با این حال، دولت روسیه به آرامی و با درجازدن، شروع به تشکیل اولویتهای خود میکند. پیرامون دشواریهای تعامل با چین (که اجتنابناپذیر است)، درباره مانورهای هند، افت و خیزهای تعامل با ژاپن، در خصوص پتانسیل استفاده نشده در روابط با هر دو کره و پیرامون جستجوی دردناک روسیه برای یافتن جایگاه خود در فضای آسیا و اقیانوس آرام، جایی که عقبماندگی اقتصادی آن نسبت به سایر نقاط جهان سنگینتر است، مطالب زیادی نوشته شده است. همه اینها اینگونه است. اما مشكلات بوجود آمده، دلیلی بر انقراض مدل قبلی روابط، همانند اروپا یا آمريكا نیست، بلكه بیانگر ايجاد الگویی جديد است. البته این موضوع با دشواری بسیار مواجه خواهد شد، زیرا روسیه با منطقهای سازگار شده که همزمان در روند تغییرات سریع و تشدید رقابت قرار گرفته است. در اینجا نیز مسکو به همان مهارتهایی نیاز دارد که در خاورمیانه (صرفا به میزان بیشتر) به کار برده است - پیچیدگی سیاست، استفاده از تمام ابزارهای موجود، قابلیت مانور و اجتناب از همکاریهای بسیار دشوار از آن جملهاند.
پس چرا سال 2018 به مقطعی تبدیل شده که حوزه آبریز است، مقطعی که سیاست قبلی را از سیاست دیگر جدا میکند (باید جدا کند)؟ تغییرات در جهان به مقیاس و سطحی رسیدهاند که نظام قدیمی مفاهیم عمدتا بیاعتبار شده است. فرسایش نهادها و عملکردها مدتها پیش مشهود بود. این فرسودگی در حال حاضر به حوزهای سرایت کرده که تکیهگاه نظم جهانی در نیمه دوم قرن بیست را تشکیل میداد - یعنی ثبات استراتژیک و قوانین برخورد با زرادخانههای هستهای. رویدادهای سال گذشته - کنارهگیری ترامپ از توافق با ایران و تصمیم به عقبنشینی از پیمان منع موشکهای میانبرد و کوتاهبرد، از جهات مختلف دستاوردهای اصلی دهههای گذشته یعنی رژیم منع گسترش و رژیم کنترل سلاحهای هستهای را به خطر میاندازد. و موضوع دیگر این نیست که این امر خوب است یا بد، بلکه بحث در این است که این روند به نقطه برگشتناپذیری نزدیک شده است.
سیاست خارجی روسیه در قرن بیست و یک، دورههای مختلفی را پشت سر نهاده است. اما سیستم زمان جنگ سرد به عنوان نقطه مرجع باقی ماند. در غرب متهم کردن روسیه به رویزیونیسم پذیرفته شده است، یعنی تمایل به تجدیدنظر بر اصول نظم جهانی موجود. اتفاقا روسیه همواره در جهت عکس متمایل بوده است - یعنی مخالفت با تغییر پارامترهای سیستم جهانی به آن صورتی که در نیمه دوم قرن گذشته شکل گرفتند.
این به معنای غربمحوری سیاست روسیه بود که در زمانهای مختلف (که به فراخور زمان) میتوانست هم به عنوان طرف حامی غرب و هم ضدغرب تبدیل شود. در حال حاضر، هر دو حالت فعلیت ندارند. وضعیت امور در بردار غربی سیاست خارجی روسیه به وضوح نمایانگر آیندهدار نبودن آن دست کم در مدت زمان قابل پیشبینی است. مسکو در حال حاضر از منابع و ایدههایی که بتواند ماهیت روابط خود با غرب را تغییر دهد، برخوردار نیست. توانایی واکنش دقیق و سریع که زمانی جبرانکنندهی امکانات و فرصتهای نامتقارن بود، دیگر چنین کارکردی ندارد. نخست آنکه، مشکلات و خصومتهای بسیار زیادی تلمبار شده؛ ثانیا، دقت واکنش، دیگر به آن اندازه نیست - سیستم سیاسی روسیه در فاز به اصطلاح بلوغ قرار دارد که در آن تستسترون و دیگر هورمونهای پاسخگو به چابکی و تجاوزگری کاهش مییابد. البته کسی که مستقیما مجری سیاست خارجی است، بدون شک این را که رانه یا نیروی محرکهای افزوده نمیشود، احساس میکند. اما پایگاه اقتصادی در حال افول خطوط واقعی واضحی را به تصویر میکشد که تمیزدهنده آن از خطوط اتوپیایی و آرمانی است.
در حالی که تغییرات در جهان با علائمی هشداردهنده سر بر می آوردند، روسیه برای بازگشت به آیندهای صحیحتر و منصفانهتر فرصت داشت که این به معنای اصلاح گذشته بود. اما زمانی که جهان به سرعت شروع به تغییر کرد، معلوم شد که هیچ یک از نقشها و فرمتهای سابق روسیه به سادگی ممکن نیست.
به طور کلی سیستم جدید به آن صورتی ساخته نخواهد شد که در نیمه دوم قرن بیست بوده و تداوم تغییرشکل یافتهی آن نیز در نیمه نخست قرن حاضر شکل گرفت. روسیه نیازمند سیاست کاملا متفاوتی است که در خاورمیانه، اشارهای به آن وجود دارد و رویکردهای آن در خاور دور بیشتر مورد نیاز خواهد بود. اما برای اینکه این اشارات به یک مدل سیاست خارجی تمام عیار تبدیل شوند، باید بر میراث راکد غربمحور روسیه فائق آمد.
در صورتی که نتوان این کار را انجام داد، سیاست خارجی جدید در عمل یادآور اثر کلیسای جامع مریم مقدس سالسبری که در رمان مناره مخروطی توسط جوسلین مقدس ساخته شده، خواهد شد: مناره مخروطی عظیمی که بر روی یک ساختمان متحرک و بدون پایه قرار گرفته است. و نظم جهانی توسط دیگر معماران و بدون مشارکت ما ساخته خواهد شد.
نویسنده: فئودر لوکیانف، سردبیر نشریه روسیه در سیاست جهانی
منبع: نشریه روسیه در سیاست جهانی
مترجم: رقیه کرامتی نیا، دانش آموخته مطالعات روسیه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران
«آنچه در این متن آمده به معنی تأیید محتوای تحلیل نویسنده از سوی ایراس نیست»
کد مطلب: 3801
آدرس مطلب: http://www.iras.ir/fa/doc/article/3801/سیاست-خارجی-روسیه-سال-2018-چالش-بیش-موفقیت-ها
ایراس
http://www.iras.ir