ایراس: نشست سران سازمان همكاري شانگهاي در اواسط تيرماه در آستانه پايتخت قزاقستان برگزار شد و ضمن پذيرش كشورهاي ايران، پاكستان و هندوستان به عنوان عضو ناظر، در بيانيه پاياني از كشورهاي ائتلاف بين المللي خواست تا هرچه سريعتر زمان نهايي خروج نيروهای نظامي خود را از منطقه تعيين كنند. همچنين، درخواست عدم مداخله در امور داخلي كشورهاي عضو، عدم تحميل معيارها و قواعد از طريق توسل به زور، توجه به ويژگيهاي تاريخي و مذهبي هر كشور در زمينه حقوق بشر، و محكوم ساختن هرگونه تلاش براي برقراري انحصار در امور بينالمللي، از ديگر بندهاي اين بيانيه بود. رسانههاي جهاني و بويژه روسيه و چين در روزهاي برگزاري اين نشست، از شكلگيري يك قطب جديد بينالمللي براي برقراري توازن قدرت جهاني سخن گفتند. اظهارات مقامات روسيه نيز بسيار جدي بود و از نگراني مسكو نسبت به تحولات دو سال اخير در منطقه و بويژه انقلابهاي رنگي و رسيدن امواج آن به آسياي مركزي حكايت داشت.
از سال هاي مياني دهه 1990، كه روسها به تدريج از سياست همگرايي با غرب نوميد شدند، تا امروز كه سران دو كشور چين و روسيه در نشست مسكو در مورد «نظم جهاني در قرن بيست و يكم» بيانيه صادر ميكنند، نوعي سياست شرقگرايي در محافل سياسي و مطبوعاتي كشورهاي روسيه، چين، هند و ايران مطرح ميشود كه گويا قرار است يك قطب جديد در مقابل هژموني آمريكا قرار گرفته و نظامي دو قطبي پديد آورد. طبعاً چنين وضعيتي براي نظام بينالملل کنونی ايدهآل خواهد بود، اما مشكلات و موانعي بر سر راه آن قرار دارد كه در اين نوشته كوتاه به بررسي آنها ميپردازيم.
با توجه به اين هدف، پرسشهاي این مقاله بدین قرار است: عوامل و انگيزههاي اصلي كشورهاي روسيه، چين و هند در چنين حركتهايي چيست؟ تاكنون چه اقداماتي صورت گرفته است؟ چه موانع و محدوديتهايي بر سر راه آن قرار دارد؟ و آيا اساساً چنين وضعيتي امكانپذير است؟
1-عوامل وانگيزه ها
طبعاً حركت كشورهاي قدرتمند به سوي ايجاد يك قطب جديد در برابر قدرت يا قدرتهاي موجود، پيش از هرچيز يك امر طبيعي به شمار رفته و در واقع تشكيل موازنه قدرت، منطق وجودي نظامهاي بينالمللي است. فاصله ميان قدرت و نقش و احساس ترس از قدرت بزرگتر، دولتها را وا ميدارد تا در جستجوي نقش در خور قدرت خود و اطمينان از بقا در محيط حضور قدرتهاي بزرگتر، نخست خود را قدرتمند سازند و سپس با ديگران اتحاد و ائتلاف به وجود آورند. در حال حاضر هريك از كشورهاي روسيه و چين و هند براي خود دلايلي براي تشكيل اتحاد دارند كه به بررسي آنها ميپردازيم.
روس ها در پانزده سال اخير به شدت مورد تحقير آمريكا بودهاند. عقبنشيني از موقعيت جهاني اروپاي شرقي و جمهوريهاي چهاردهگانه شوروي سابق با پيشروي گام به گام غرب و نهادهاي غربي نظير ناتو و اتحاديه اروپا همراه بوده است. استقرار پايگاههاي نظامي آمريكا در قفقاز و آسياي مركزي و كمك به وقوع انقلابهاي رنگي در كشورهاي متحد روسيه نيز فشار بيشتري بر مسكو وارد آورده است. علاوه بر اينها، تقريباً تمام اقدامات نظامي آمريكا در دو دهه اخير عليه حكومتهاي متحد پيشين يا جديد روسيه بوده است. از اين رو، روسيه به دلائل متعدد از غرب و به ويژه آمريكا نگراني داشته و دارد و با وجود همكاري با غرب بويژه پس از 11 سپتامبر2001، افكار عمومي، احزاب و نيز دولتمردان روسي نسبت به اقدامات روسيه نگران هستند.
دولت چين نيز بر سر مسائلي چون تايوان، تحريمهاي تسليحاتي و مسائل حقوق بشر با كشورهاي غرب مشكل دارد. چيني ها اگرچه به اندازه روسيه نسبت به آمريكا احساس حقارت نميكنند اما در عين حال از اينكه محدوديتهايي عليه آنها اعمال ميشود، هواپيماهاي جاسوسي آمريكا بر فراز آبهاي مجاور چين پرواز ميكنند، سفارتخانه آنها در بلگراد (در سال 1999 در جريان بحران كوزوو) از سوي نيروهاي ناتو بمباران ميشود و به عنوان يك قدرت درجه دوم به آنها
نگاه ميشود نگراناند. پكن از حضور آمريكا در افغانستان و آسياي مركزي و حمايت از انقلابهاي رنگي در منطقه و احتمال سرايت اين مسائل به داخل چين هراس دارد.
برخلاف روسيه و چين، هنديها طي سالهاي پس از 11 سپتامبر مشكلات كمتري با آمريكا دارند. روابط آمريكا و پاكستان كه بويژه تا پيش از 2001 دهلي را نگران مي ساخت طي سالهاي اخير متحول شده و روابط هند و آمريكا طي اين سالها بهبود يافته و همكاري دو كشور به سطح استراتژيك رسيده است. با وجود اين هند بر اساس سياست خارجي فرا واقعگراي خود، در جستجوي حضور در معادلات و مسائل بينالمللي است و طبعاً همكاري با كشورهاي چين و روسيه و ايران در سطح منطقهاي براي دهلي اهميت خاصي دارد. همچنين هند با روسيه روابط نزديكي دارد و بارها مقامات دو كشور از اتحاد استراتژيك سخن گفتهاند.
همه كشورهاي مذكور، از اقدامات يكجانبه آمريكا و ناديده گرفتن نقش نهادهاي بينالمللي نگران بوده و طبعاً از يك وضعيت متعادل كه آنها نيز بتوانند نقش خود را بازي كنند، استقبال مينمايند.
2- اقدامات و نشانهها
نخستين بار يوگني پريماكف (وزير خارجه وقت روسيه) در سال 1996 از نظام بينالمللي چند قطبي و سياست« نگاه به شرق» سخن گفت و بر روابط با كشورهاي چين، هند و ايران تأكيد كرد. نخستين نشست گروه شانگهاي5 در همان زمان برگزار شد و به مجموعهاي از توافقات و قراردادها با هدف حل مشكلات مرزي و توسعه همكاريهاي اقتصادي و سياسي ميان چين و روسيه منجر شده. علاوه بر این در حال حاضر كشورهاي چين، هند و ايران مقام اول تا سوم را در ميان خريداران جنگ افزار از روسيه دارند.
همچنین در نشستهاي مختلفي كه طي سال هاي گذشته ميان مقامات كشورهاي روسيه، چين، هند و ايران برگزار شده همواره از استراتژيك بودن همكاري ها سخن رفته است.
در اواخر خردادماه امسال، وزير خارجه روسيه در ديدار با همتايان هندي و چيني خويش در ولادي وستوك تأكيد كردكه همكاريهاي استراتژيك سه كشور پاسخگوي منافع آنها بوده و بر اوضاع بينالمللي تأثير مثبت دارد. وی از اشتراك نظر سه كشور براي حركت به سوي جهان چند قطبي خبر داد. در نشست رؤساي جمهور روسيه و چين در تیرماه امسال نيز با صدور بيانيهاي مشترك در زمينه نظم جهاني در قرن بيست و يكم، با به انحصار درآوردن مسائل جهاني در دست يك ابرقدرت و تقسيم كشورها به دوست و دشمن و تحميل خارجي بر روند توسعه اجتماعي در كشورها مخالفت كردند.
مجموعه اين اقدامات و اظهارات، حكايت از آن دارد كه كشورهاي مذكور و بويژه روسيه و چين از وضع ساختار نظام بينالمللي موجود ناراضي بوده و علاقه مند به ايجاد نظامي جديد و احياي نقش نهادهاي بينالمللي براي جلوگيري از يكجانبهگرايي آمريكا و تأكيد بر اصل حاكميت ملي و اصل عدم مداخله در امور داخلي دولتها هستند.
3- محدوديتها و مشكلات
آنچه كه مسلم مي نمايد اينست كه كشورهاي مذكور و نيز برخي ديگر از كشورهاي جهان از نظام تك قطبي كنوني ناراضي هستند. اما صرف نارضايتي اين كشورها براي تشكيل يك بلوك قدرت جديد كافي نيست و از نگراني و ترس مشترك، تا اراده براي همكاري در اين مورد، و بسترها و واقعيتهاي موجود، مسائل و نكاتي هست كه بايد به آنها توجه كرد.
از جمله بسترهايي كه امكان ايجاد موازنه را محدود ميسازد ميتوان به منطق سلاحهاي هستهاي و مشكلاتي كه براي بازي رقابتي و نظامي جدي ميان قدرتهاي برتر ايجاد ميكند، اشاره كرد. فاصله زيادي ميان قدرت آمريكا و ساير قدرتهاي مدعي وجود دارد كه امكان موازنه بخشي را پيچيدهتر و پرهزينهتر از موارد مشابه تاريخي مي سازد. برخي نظريهپردازان و تحليلگران سياست بينالملل، از پذيرش ليبراليسم اقتصادي و سياسي به عنوان هنجار مشترك ميان بيشتر قدرتهاي بزرگ ياد ميكنند كه امكان حل و فصل بسياري از مشكلات را فراهم آورده و منافع حاصله از همكاري در چارچوب قواعد آن را بر رقابت ها افزون ميسازد. از اين رو، مادامي كه يك نظام سياسي و اقتصادي مشترك وجود دارد و رقابتها در درون آن صورت مي گيرد، قاعده بازي حساب جمع، جاي بازي حساب صفر را ميگيرد. و سرانجام، بايد به مشكلات و رقابتها ميان كشورهاي چين، روسيه و هند و گستره روابط ميان آنها و آمريكا اشاره كرد. طبعاً هند بيشتر از آمريكا، با چين مشكل دارد و وزن روابط اقتصادي چين و آمريكا بيشتر از مجموع روابط چين با کشورهای روسيه، هند و ايران است.
از اين رو، با وجود شرائطي كه موجب نگراني مشترك قدرتهايي چون روسيه و چين از ساختار نظام بينالمللي موجود ميشود، اما مجموعهاي از عوامل وجود دارد كه امكان عملي تشكيل يك قطب قدرت را حداقل تا مدت زماني قابل پيشبيني محدود مي سازد. در عين حال، بايد اين نكته را نيز در نظر گرفت كه پيگيري سياست ها و اقدامات اين كشورها ميتواند به محدودسازي اقدامات يكجانبه گرايانه آمريكا كمك كند و از هژموني گسترده اين كشور جلوگيري نمايد. اين موضوع، بويژه با توجه به مشكلات آمريكا در عراق، فشار افكار عمومي، نقش حقوق و سازمانهاي بينالمللي، روند روزافزون جهاني شدن، نگراني كشورهاي اروپايي و نيز فشارها و تحولات داخلي آمريكا فرصت مناسبي است تا از تهديدآفريني آمريكا و اقدامات مداخلهآميز آن جلوگيري شود و طبعاً سازمان همكاري شانگهاي مي تواند در عرصه منطقهاي و براي مسائل آسياي مركزي نقش آفرين باشد.
نتيجهگيري
تمايل كشورهاي بزرگ به ايجاد موازنه و تجميع قدرت امري طبيعي است، اما شرايط شكلگيري آن در زمانهاي مختلف يكسان نيست. در حال حاضر نگرانيهاي مشتركي ميان برخي قدرتهاي جهاني وجود دارد ونشانههايي از گرايش به سمت يك جهان چندقطبي وجود دارد، اما موانع ومشكلاتي هست كه آن را كند ميكند. روند مخالفت ها حكايت از آن دارد كه امكان ايفاي نقش براي كشورهاي بزرگ ديگر وجود دارد و اين وضعيت به ويژه با توجه به مسائلي كه ميان دولتهاي فرانسه و آلمان با آمريكا وجود دارد و بر سر جنگ با عراق رخ نمود، امكان تعديل رفتارهاي آمريكا و محدود ساختن يكجانبهگرايي آن را خواهد داشت. هزينههايي كه واشنگتن در عراق ميپردازد و تأثيرات آن بر افكار عمومي در آمريكا براي سالهاي آينده و انتخابات رياست جمهوري آن كشور نيز ميتواند روسها و چينيها را در رسيدن به يك شرايط مناسبتر ياري كند.
در واقع، به نظر ميآيد با وجود مشكلات بر سر راه شكلگيري يك قطب جديد، اما احتمال تعديل و محدودسازي رفتارهاي آمريكا در سطوح منطقهاي و فرامنطقهاي وجود دارد و شكلگيري و تقويت پيمانهايي چون سازمان همكاري شانگهاي، بستر همكاريهاي منطقهاي هدفمند را ميان كشورهاي بزرگ آسيايي تقويت خواهد كرد و بر قدرت چانهزني آنها در معادلات جهاني خواهد افزود. اما ذكر يك نكته مهم در اين رابطه اهميت دارد كه دولتهاي مذكور بايد به واقعيتهاي منطقه و وضعيت مردم كشورهاي آسياي مركزي توجه كنند. نميتوان در سطح بينالمللي از دموكراسي و جلوگيري از يكجانبه گرايي سخن گفت، اما در سطح منطقهاي با حمايت بيقيد و شرط از حكومتها و ناديده گرفتن بديهيترين نيازهاي مردم آسياي مركزي، نقشي ضددموكراتيك بازي كرد. سازمان همکاری شانگهاي تا آنجا كه از محدودسازي دخالت آمريكا و خروج پايگاههاي آن از منطقه دم ميزند بسيار كار مفيدي انجام مي دهد، اما آنجا كه به نام مقابله با تروريسم از اقدامات حكومتها در سركوب مردمي كه صرفاً خواستار بهبود وضعيت اقتصادي و معيشتي اسفناك خود هستند حمايت ميكند، در واقع بستر را براي وقوع انقلابهاي رنگي و شكلگيري حركتهاي گستردهتر مردمي فراهم ميآورد و تجربه نشان داده است كه تقليل نقش نهادهاي بينالمللي به دفاع از قدرت اشخاص در حكومتها، آينده خوبي براي آن سازمانها و دولتهاي عضو آن ندارد.
نگارنده: دكتر جهانگير كرمي
ماهنامه شماره 3- شهریور 1384