تاریخ : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 شوال 1445 Saturday, 20 April , 2024

استجابت دعای آقا محمد خان قاجار در طلب حق مرگ برای کاترین کبیر

  • ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۲
استجابت دعای آقا محمد خان قاجار در طلب حق مرگ برای کاترین کبیر

درسال ۱۲۱۱ه.ق /۱۷۹۷م. محمد خان بیگلربیگی ایروان و حسینقلی خان دنبلی بیگلربیگی تبریز و خوی و دیگر بزرگان آن اراضی نگارش داده بودند که چون در سال پارین قتل جمعی از جماعت روسیه در تفلیس افتاد، پادشاه روس کترین (یِکاترینا) دوم زوجه پطر سیم که خورشیدکلاه لقب داشت به کین خواهی کمر استوار کرد و […]

درسال ۱۲۱۱ه.ق /۱۷۹۷م. محمد خان بیگلربیگی ایروان و حسینقلی خان دنبلی بیگلربیگی تبریز و خوی و دیگر بزرگان آن اراضی نگارش داده بودند که چون در سال پارین قتل جمعی از جماعت روسیه در تفلیس افتاد، پادشاه روس کترین (یِکاترینا) دوم زوجه پطر سیم که خورشیدکلاه لقب داشت به کین خواهی کمر استوار کرد و ۸۰۰۰۰ کس لشکر و ۱۰۰ عراده توپ به جانب مغان (شمال اردبیل کنونی) بیرون فرستاد. اینک در ارض جواد لشکرگاه دارند و گروهی از آن سپاه دربند را به محاصره انداخته اند و مردم با کویه و سالیان و طالش از بیم جان طریق خدمت ایشان را گرفته اند و جماعت شیروانیان و مردم گنجه نیز مغلوب و مقهور شده اند.

آقامحمدشاه از اصغای این خبر جهان در چشمش تاریک شد و آتش خشمش زبانه زدن گرفت. در زمان، محمدولی خان قاجار را با ۱۰۰۰۰ سوار به سرداری خراسان بازداشته حکم به توقف فرمود. و فتحعلی خان کتول را به حراست قلعه مشهد و تعمیر روضه منوره و اخذ منال دیوانی فرمان داد و به جانب طهران به شتاب تمام بشتافت. بعد از ورود به طهران، محمد حسن خان که به نزدیک شاه زمان شده بود برسید و سفیر کابل، کدو خان به اتفاق او جواب نامه شهریار از شاه زمان بیاورد که مشعر بر تهنیت تسخیر خراسان و تشدید موالات (دوستی و پیوستگی) و مضافات بود. از پس این واقعه خبر برسید که پادشاه روس را اجل موعود دریافت و ناگاه به راه عدم شتافت و پول پسر پطر بجای او نشست و چون این خبر در لشکرگاه روسیه پراکنده شد، آن جماعت را مجال درنگ محال افتاد و ممالک شیروان و دربند و دیگر اراضی را گذاشته به دارالملک خویش شتاب گرفتند.

یکی از محرمان حضرت آقا محمدشاه حدیث کرد که این هنگام که شهریار جنگ جماعت روسیه را ساخته می شد و اعداد کار و عدت سپاه ایشان را نیز نیکو می دانست، یک شب که سورت سرما به شدت بود در کنار آتش نشسته از اول شب امبری [/ انبر] به دست کرده و انگشتهای افروخته را در منقل یک یک همی گرفت و از این سری بدان سو می گذاشت و این کار را به تکرار همی کرد و سر فرو همی داشت تا آنگاه که مؤذن بلند آوازه گشت. چون بانگ اذان بشنید آن امبر را از خشم در میان منتقل کوفت، چنانکه انگشتهای افروخته پراکنده گشت و گفت ای خدای قاهر غالب یا او را بکش، یا مرا از میان برگیر روزی چند برنیامد که خبر مرگ پادشاه روس برسید.

منبع :ناسخ التواریخ

نویسنده

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=1146
  • نویسنده : بهنام علمی
  • منبع : ایراس
  • 3854 بازدید

برچسب ها